نسخه روسی عجیب پوتین برای ایران؛ می‌خواهیم کودکان ایرانی را با زبان و روش‌های روسی تربیت کنیم!پوتین تاکید کرد: روسیه علاقه مند است در کشورهایی مانند ایران، مؤسسات آموزشی به زبان روسی با روش‌های روسی برای آموزش و تربیت کودکان ایجاد کند.

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه گفت: ما روابط بسیار خوبی با ایران داریم و برای توسعه آن از هر طریق ممکن تلاش خواهیم کرد.

به گزارش همشهری آنلاین، وی گفت: روسیه علاقه مند است در کشورهایی مانند ایران، مؤسسات آموزشی به زبان روسی با روش‌های روسی برای آموزش و تربیت کودکان ایجاد کند.

رئیس جمهور روسیه همچنین افزود: ما البته قبل از هر چیز، به نظر من، باید از علاقه به آموزش، زبان و فرهنگ خود در کشورهایی حمایت کنیم که زمانی نه چندان دور، بخشی از یک کشور - اتحاد جماهیر شوروی - بودند زیرا ما روابط بسیار قوی داریم که هنوز وجود دارد.

اعتمادآنلاین |  کد خبر: 634718 -  ۱۴۰۲/۰۷/۱۳ ۱۱:۰۵:۲۴

خبر افتتاح باشگاه پینت‌بال برای طلاب جوان را که خواندم در ابتدا با یقینی قاطع گفتم، خبر جعلی است. دوستی گفت حالا چرا این‌قدر قاطعانه می‌گویی جعلی است، مگر اخباری ازاین‌دست‌ کم دیده‌ای؟ گفتم اول اینکه واقعاً کم دیده‌ام، دوم اینکه مگر می‌شود آدمیزاد تا این اندازه بی‌تدبیر باشد که آن هم در چنین اوضاعی چنین دسته‌گلی به آب بدهد؟ خیلی نگذشت که فهمیدم خیر، اول اینکه دیگر بر اخباری ازاین‌دست حکمِ النادر کالمعدوم جاری نیست و هر روز در گوشه و کنار این مملکت حضرات یا به‌ عمد یا به سهو، مشغول دسته‌گل به آب دادنند. دوم اینکه به‌قول امروزی‌ها، بی‌تدبیری مال یک ثانیه این حضرات است و این جماعت هنرها در آستین نهان دارند و می‌توانند حالاحالاها ما را متعجب کنند.
واقعاً چه بگویم؟ اصلاً چه می‌توان گفت؟ هرجور که حساب کنی، نمی‌شود. کسانی که این طرح بدیع را داده‌اند و اجرایش کرده‌اند، با ادبیات دینی بیگانه که نیستند. واقعاً نشنیده‌اند: اتقوا من مواضع التهم را؟ کدام آدم نیمه‌عاقلی حتی در چنین اوضاع و احوالی خودش را در موضع تهمت قرار می‌دهد؟ مردم چطور باور کنند که این روحانیون محترم قصدشان از پینت‌بال‌بازی، پُرکردن اوقات فراغت است. نمی‌شد این اوقات فراغت را با ورزشی مثل شنا، شطرنج و چه می‌دانم پینگ‌پنگ پُر کرد. حتماً باید پینت‌بال باشد؟ اصلاً نمی‌شد چنین کاری را در زمان مناسب‌تری انجام داد؟ فإن الأمور مرهونة بأوقاتها را برای که گفته‌اند؟حالا به اصل ماجرا که پُرکردن اوقات فراغت روحانیون است، کاری نداریم که خودش داستانی ا‌ست پُر آبِ چشم. اینکه اصلاً طایفه‌ای که قرار است عمرش را صَرف دانش و دین کند، چه نیازی به این چیزها؟ اینکه باتوجه به پیچیدگی‌های جهان کنونی و چیزهایی که نیاز است روحانیون بیاموزند تا بتوانند در آینده هویت خودشان را حفظ کنند فرصتی برای پینت‌بال بازی می‌گذارند به کنار. یعنی اصلاً اصل موضوع را که به‌شدت محل اشکال است، کنار می‌گذاریم. حتی این را کنار می‌گذاریم که در شهری که حضرات نگرانِ اوقاتِ فراغتِ روحانیون جوان هستند، چه مقدار امکانات تفریحی و ورزشی برای عامه مردم وجود دارد؟ حتی این را هم نادیده می‌گیریم که تفکیک محل ورزش روحانیون با عامه مردم، چه تبعاتِ زشت و خطرناکی را در پی دارد. همه این اشکالات را که کنار بگذاریم و حتی با حسن‌نیت به این ماجرا بنگریم، بازهم نمی‌توان برای پرسش نخست پاسخی درخور پیدا کرد. به‌راستی با چه توجیهی این بزرگواران چنین اتهامی را به جان خریدند و حاضر شدند به‌بهای تایید اتهام دست داشتن روحانیون در برخورد با اعتراضات، به چنین عملی دست بزنند؟
واقعاً هرجور که به ماجرا نگاه می‌کنم، نمی‌توانم آن را فهم کنم. مگر در یک‌صورت و آن‌هم اینکه بپذیرم این ماجرا تعمداً صورت گرفته و عده‌ای با علم به اینکه چنین تصمیمی و نشر چنین خبری چه تبعاتی در جامعه خواهد داشت، به این کار اقدام کرده‌اند. پذیرفتن چنین چیزی اگرچه از خیلی‌جهات خیال آدمی را آسوده می‌کند اما یک مشکل جدی به‌وجود می‌آورد و آن‌ هم اینکه بر فرض، مبدع این طرح چنین نیتی در سر داشته، آن‌وقت تکلیف آن‌هایی که آن را تایید کرده‌اند چه می‌شود؟ بالاخره چنین طرحی که با تایید یک‌نفر به سرانجام نمی‌رسد؛ کلی نهاد، سازمان و اداره باید آن را بشنوند، نامه‌نگاری کنند، مشورت بدهند و مخالفت کنند یا موافقت کنند تا این طرح نهایی بشود. آنها چه؟ می‌فهمید چه می‌گویم؟ هماهنگ کردن آن‌ همه مسئول و دست‌اندرکار، کار راحتی نیست. نیاز به یک شبکه پیچیده عجیب و غریب دارد و همین، خبر را هولناک‌تر می‌کند.
من ترس برم داشته. چه این ماجرا تعمدی باشد، چه نباشد، ترس برم داشته. اگر تعمدی باشد به همان علتی که خدمت‌تان عرض کردم، ترسیده‌ام. از اینکه کسانی می‌توانند چنین طرح پُرخطری را با مجاب‌کردن کلی آدم به مرحله عملی برسانند؛ اگر چنین باشد یعنی بازهم می‌توانند چنین کنند و درنتیجه مقدمات یک آشوب حسابی را در این مملکت فراهم کنند. اگر تعمدی نباشد، باز هم خوفناک است. می‌گویند آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود. این جماعت که دعوی ایمان و تقوی هم دارند اگر به‌راحتی می‌توانند از یک سوراخ بارها و بارها گزیده شوند پس هیچ امیدی به بهبودشان نمی‌توان داشت و چه‌بسا بعد از این بازهم این گزیدگی‌ها تکرار شود؛ آن‌قدر تکرار شود تا آنجا که نه از تاک نشانی بماند، نه از تاک‌نشان.

قانون سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم در آستانه تصویب در مجلس!ماده 75 برنامه هفتم توسعه نقض آشکار زندگی خصوصی مردم ایران است؛ رصد رفت و آمد و خرید و فروش و… مردم موردی است که دولت گزارش آن را از پلتفرم های آنلاین می خواهد. با این حساب، ظاهرا بخش هایی از طرح صیانت ذیل لوای توسعه اجرا می شود.

تجارت نیوز نوشت: ماده ۷۵ برنامه هفتم توسعه که تعدادی از نمایندگان مجلس آن را سرک‌کشیدن به حریم شخصی مردم و رصد همه جزییات زندگی خصوصی آن‌ها می‌دانند،‌ همراه با دیگر مواد برنامه هفتم در آستانه تصویب در مجلس قرار دارد. هدف از این ماده سنجش میزان دینداری و اخلاق مردم اعلام شده است.

قرار است این اقدام با راه‌اندازی سامانه‌ای از سوی وزارت ارشاد انجام شود. اطلاعات و داده‌های مورد نیاز آن نیز باید از داده‌های مرکز آمار ایران و اطلاعات کاربران در سکوهای داخلی تامین شود.

 در متن ماده ۷۵ آمده است: «دستگاه‌های اجرایی و دارندگان پایگاه‌های داده موضوع این بند مکلف هستند نسبت به ارائه مستمر و جامع داده‌ها به این سامانه به‌صورت برخط اقدام کنند.»

در صورت تصویب این ماده، همه پلتفرم‌هایی داخلی مورد استفاده مردم موظف می‌شوند جزیی‌ترین مسائل شخصی تک تک کاربران خود را،‌ اعم از رفت و آمدهای درون و بیرون شهری، هر وسیله‌ای که خرید یا فروش‌ می‌کنند و حتی غذا و محصولاتی را که از سوپرمارکت‌ سفارش می‌دهند، به صورت مستمر به این سامانه گزارش کنند.

به همین خاطر است که رشیدی‌ کوچی نماینده مجلس درباره آن و در گفت‌وگو با شرق گفته است: «ماده ۷۵ برنامه هفتم نگران‌کننده است، چون اسم این کار دیگر سرک‌کشیدن در حریم شخصی افراد نیست؛ چون وقتی آن را کنار برخی تکه‌های پازل در جاهای دیگر قرار می‌دهم، متوجه می‌شوم برخی قصد دارند همه شئون زندگی خصوصی مردم را رصد کنند.»

 نوری قزلجه رئیس فراکسیون مستقلین مجلس نیز درباره این ماده اعلام کرده است «افرادی با نوع نگاه خاص خود عطش شدیدی برای ورود به حریم شخصی افراد و نقض حریم خصوصی آنها دارند؛ در حالی که سرک‌کشیدن به حریم شخصی افراد مذموم و غیرقانونی است.»

معین‌الدین سعیدی، نماینده چابهار نیز درباره ماده ۷۵ چنین نظری دارد: «براساس قانون اساسی حق نداریم به حریم شخصی افراد وارد شویم. بنده نه‌تنها بابت چنین موضوعی متحیرم؛ بلکه بسیار متأسفم و امیدوارم نمایندگان نسبت به حذف این ماده اقدام کنند.»

باقر انصاری، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی نیز در انتقاد از ماده ۷۵ در گفت‌وگویی با روزنامه دنیای اقتصاد و تلاش دولت برای کسب درآمد از اطلاعات خصوصی کاربران گفته بود:‌ «یکی از مشکلاتی که این لایحه دارد این است که بخش خصوصی باید داده‌‌‌های خودش را به اشتراک گذاشته و در دسترس دیگران قرار دهد.

 علاوه بر این، به نظر می‌‌‌رسد دولت هم یک کسب‌‌‌وکاری برای خودش پیش‌بینی کرده که از محل این داده‌‌‌ها درآمد داشته باشد. جابه‌جایی داده‌‌‌ها باید به یکی از کمیسیون‌‌‌های زیرمجموعه مرکز ملی فضای مجازی ارجاع شود و آنها درباره این فرآیند تصمیم‌‌‌گیری کرده و در ازای آن پول دریافت کنند. این رویه‌‌‌ای است که در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.»

علاوه بر این بخش نگران کننده، دیگر نقطه اشتراک ماده 75 لایحه برنامه هفتم توسعه با طرح صیانت یعنی رصد و پردازش داده‌ها و محتوای فضای مجازی است. چون طبق ماده 15 طرح صیانت نیز «ذخیره‌سازی و پردازش داده‌های کاربران ایرانی مطابق مصوبات شورا و ضوابط و مقررات مربوط» باید اجرا شود.

به نظر می‌رسد دولت قصد دارد جزئیات طرح صیانت را که با مخالفت و واکنش شدید افکار عمومی مواجه شده بود، به این شکل‌ و از راه‌های فرعی در قالب قوانین دیگر به تصویب برساند.

اعتمادآنلاین -  کد خبر: 634162 -  ۱۴۰۲/۰۷/۰۹ ۱۲:۴۵:۰۰

نیروی هوایی محموله دارو را که ضدانقلاب ضبط کرده بود نجات داد

عوامل ضد انقلاب در دره قطور این‌محموله را گرفته بودند. نیروی زمینی می‌خواست قطار را نجات بدهد ولی صدمه خورد و شهید داد. از نیروی هوایی درخواست شد یک‌هواپیما بیاید قطار را نجات دهد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: در ادامه گفتگو با عقابان آسمان ایران، همزمان با هفته دفاع مقدس، با امیر خلبان جعفر عمادی از خلبانان فانتوم F4 گفتگو کردیم. عمادی در مقطع آغاز جنگ از خلبانان پایگاه سوم شکاری همدان بود و مانند خلبانان دیگر نیروی هوایی در پایگاه‌های مختلف ازجمله بندرعباس خدمت کرد که همین‌مساله باعث حضور و مشارکتش در جنگ کشتی‌ها شد. حضور در عملیات کمان ۹۹ که روز اول مهر ۱۳۵۹ انجام شد از دیگر افتخارات این‌خلبان ایرانی است.

این‌خلبان سال‌های جنگ در یک‌عصر تابستانی به خبرگزاری مهر آمد تا در گپ و گفت شیرین، کارنامه حضورش در نیروی هوایی و خدماتش به ایران را مرور کنیم. قسمت گفتگو با عمادی از ورودش به نیروی هوایی شروع می‌شود و سال‌های پیش از انقلاب، مقطع انقلاب و نبرد کردستان را شامل می‌شود. یکی از نکات مهمی که ممکن است این‌روزها به‌خاطر تبلیغات بلندگوهای رسانه‌های معاند کمرنگ شده باشد، اهمیت پروازهای نیروی هوایی پیش از شروع رسمی جنگ در کردستان و مناطق غربی و جنوب کشور است که مورد اشاره عمادی قرار گرفت. او می‌گوید بحث کردستان، مساله جدایی‌طلبی و تجزیه کشور بود و اگر سربازان ایران نمی‌جنگیدند کردستان از پیکره کشورمان جدا می‌شد.

قسمت دوم گفتگویمان با این‌خلبان نیز از مقطع ۳۱ شهریور، شروع جنگ و مشارکت در مأموریت کمان ۹۹ که به عملیات ۱۴۰ فروندی معروف شده، آغاز خواهد شد.

در ادامه مشروح قسمت اول گفتگو با امیر خلبان جعفر عمادی را می‌خوانیم؛

* جناب عمادی در شروع صحبت می‌دانم متولد ۱۳۲۹ هستید. چه‌زمانی وارد نیروی هوایی شدید و چه‌سالی رفتید آمریکا؟

سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم و سال ۴۹ بعد از دیدن آموزش، کلاس زبان و پرواز ابتدایی با هواپیمای یک‌موتوره اعزام شدیم به آمریکا. این، روشی بود که برای همه یک‌نواخت بود. ممکن بود چندماهی تفاوت داشته باشد ولی همه این‌مسیر را طی می‌کردند.

* وقتی از آمریکا برگشتید برای اف‌پنج در نظر گرفته شدید؟

بله. گردان اف‌پنج خالی بود. ده دوازده نفری بودیم که همزمان با اختلاف دوسه هفته جمع شده بودیم. همه را کلاس اف پنج گذاشتند. رفتیم. دوره را طی و آموزشی را تمام کردیم. اف‌پنج، آن‌زمان در پایگاه‌های بوشهر، دزفول و همدان بود. اف‌فور هم فقط در پایگاه‌های تهران و شیراز بود. چون دوست داشتم بروم شیراز، چندمرحله درخواست دادم به اف‌چهار منتقل شوم. ولی موافقت نمی‌شد. وقتی در گردان اف‌پنج همدان بودیم، نامه‌ای آمد که فارغ‌التحصیلان اف‌پنج می‌توانند به اف‌چهار بروند. به این‌ترتیب بود که به اف‌چهار رفتم.

* آن‌اتفاقِ تغییر پایگاه‌های اف‌چهار و اف‌پنج مربوط به سال ۵۳ بود دیگر! نه؟

بله. اف‌چهار قبلاً در تهران و شیراز بود. ولی چون تعدادش داشت زیاد می‌شد و هرهفته یا هرماه چهارپنج‌فروند اضافه می‌شد، گفتند یک یا دو گردان دیگر تشکیل شود. در نتیجه اف‌پنج از همدان به تبریز منتقل شد. تبریز آن‌زمان پایگاه شکاری نبود؛ پدافندی بود. با این‌گسترش، پایگاه تبریز شکاری شد و دو گردان اف‌چهار در همدان تشکیل شد؛ گردان‌های ۳۱ و ۳۲.

* و بعد اف‌چهارها گسترش پیدا کرده و به بوشهر هم رفتند.

چون دوست داشتم بروم شیراز، چندمرحله درخواست دادم به اف‌چهار منتقل شوم. ولی موافقت نمی‌شد. وقتی در گردان اف‌پنج همدان بودیم، نامه‌ای آمد که فارغ‌التحصیلان اف‌پنج می‌توانند به اف‌چهار بروند. به این‌ترتیب بود که به اف‌چهار رفتمبله. بعداً این‌اتفاق افتاد و بوشهر هم به پایگاه‌های اف چهار اضافه شد. اف‌پنج‌ها هم بین تبریز و دزفول تقسیم شدند.

* شما سال ۴۹ آمریکا رفتید. ۵۰ برگشتید یا ۵۱؟

اواخر ۵۰ بود. کل دوره ما از ایران تا آمریکا باید سه‌ساله تمام می‌شد. ولی چون زبان را زود تمام کردیم و در پروازهای آموزشی آمریکا مشکلی نداشتیم، کمتر از دو سال‌ونیم دوره را تمام کردیم. در نتیجه اسفند ۵۰ با آرم خلبانی وارد ایران شدیم.

* از همدوره‌ای‌هایتان در آمریکا هم یاد کنیم!

شهید (علیرضا) یاسینی، شهید (عباس) دوران، تعداد زیادی بودند. مظاهری بود که اول انقلاب بیرون رفت. خلبان دیگری به‌اسم کرامتی، سپهر خلبان اف پنج...

* چنگیز سپهر که شهید شد...

بله. حسن دلشاد بود که در اف‌پنج بودیم و آمدیم اف‌چهار. جعفر مدرسی که اوایل انقلاب رفت. او هم اف‌پنج بود.

* از آمریکا که برگشتید، برای آموزش اف‌پنج به مهرآباد رفتید؟

بله آموزش، مهرآباد بود.

* بعد هم به پایگاه همدان مأمور شدید و سال ۵۶ رفتید بوشهر.

در آموزشی کابین جلو و عقب، مدت کوتاهی را به‌عنوان مأمور در تهران انجام می‌دادیم. ولی پایگاه اصلی‌مان همدان بود. موقتاً به مهرآباد می‌آمدیم و آموزش می‌دیدیم و بعد برمی‌گشتیم همدان. پیش از این‌مصاحبه از آقای صلواتی اسم بردید. ایشان هم یکی از همدوره‌های ما در آمریکا و ایران بود.

* بله ایشان هم اول اف‌پنجی بوده.

بله. همان ده دوازده نفری بودیم که رفتیم اف‌چهار.

* آقای (محمد صدیق) قادری چه‌طور؟

ایشان هم از خلبان‌های خیلی خوب بود که اوایل انقلاب آموزشی‌شان تمام شد. بعد آمد به گردان ۳۱.

* در آمریکا با او بودید؟

نه. ایشان خیلی از ما جدیدتر است. شاید ما دوره را تمام کرده و برگشته بودیم که ایشان رفت آمریکا.

* به پایگاه همدان برویم؛ سر کلاس‌هایی که محمود اسکندری معلم بود و شما و آقای قادری کلاس را به هم می‌ریختید. [خنده]

بله (می‌خندد) از این‌کارها هم می‌کردیم. محمود اسکندری هم از خلبان‌های زحمت‌کش بود. بولدزر بود. کاری بود. ولی در پرواز هم گاهی شوخی می‌کردیم و جوک می‌گفتیم.

* بین خلبان‌ها معروف است که شما خیلی شیطان و شروشور بوده‌اید و همه‌جا را به هم می‌ریختید!

(می‌خندد) دیگر این‌طور بود دیگر! ذات بشر است!

* آقای قادری می‌گفت اسکندری چندمرتبه‌ای ما را از کلاس بیرون کرد.

بله. در جلسات و کلاس‌ها که شوخی می‌کردیم ایشان هم چون مسئولیت داشت، بیرونمان می‌کرد. لیدر بود که چهار فروند را کنترل کند؛ هشت نفر را. وقتی کسی شیطنت می‌کرد مجاز بود تعداد را کم و زیاد کند.

* برخوردهایش چه‌طور بود؟

واقعاً خلبان آرامی بود. زحمتکش و با گذشت بود.

* چه‌طور بیرون‌تان می‌کرد؟

ایجاب می‌کرد. همیشه هم این‌اتفاق نمی‌افتاد. در دوران خدمت ما، یکی دو مورد پیش آمد. این نبود که بگوییم سخت‌گیر و خشن بود. واقعاً خلبان آرامی بود.

* در پرواز که خیلی آرام بوده است.

بله. خیلی زحمتکش بود. 

* از بحث همکلاسی‌ها و دوره عبور کنم. قبل از انقلاب ایران با ترکیه و پاکستان مانورهای مشترک داشت.

بله. مانورهای سنتو و میدلینگ.

* تا جایی‌که می‌دانم شما در این‌مانورهای مشترک بوده‌اید!

بله! از آمریکا آمده و دوره اف‌چهار را هم تمام کرده بودیم. آن‌زمان لیدر سه شده بودیم. لیدر سه می‌تواند کلیه مأموریت‌های روز و شب را در هر هوا و شرایطی انجام دهد. آن‌ماموریت‌ها بود که ما را ساخت و در جنگ موفق شدیم. اگر آن‌پروازهای شبانه نبود، هیچ‌وقت دل و جرأت نمی‌کردیم به استقبال موشک‌های سام دشمن برویم.

از همدان بلند می‌شدیم و می‌رفتیم کنار مرز ترکیه بنزین‌گیری می‌کردیم و بعد به‌طور نمادین به دوسه پایگاه این‌کشور حمله می‌کردیم. مسلح نبودیم و فقط از رویشان عبور می‌کردیم. این به‌معنی حمله و بمباران بود. بعد برمی‌گشتیم. یا از همدان بلند می‌شدیم بین شیراز و بندرعباس سوخت‌گیری می‌کردیم و به کراچی می‌رفتیم و به پایگاه‌های پاکستان حمله می‌کردیم. در مراجعت دوباره بنزین‌گیری کرده و به همدان برمی‌گشتیم. پس از برگشت هم تجزیه‌تحلیل می‌کردند که رادار ما را گرفته یا نه؟ سیستم پدافندی ما را در اسکوپ گرفته یا نه؟

* در این‌مانورها لُوپَس را تمرین می‌کردید؟

بله. لوپس از روی پایگاه رد می‌شدیم که به‌معنی موفقیت در حمله بود.

* در مانورهای قبل از انقلاب، ایرانی‌ها سر لوپس و چسبیدن کف زمین، با آمریکایی‌ها کل‌کل داشته‌اند. با پاکستانی‌ها و ترکیه‌ای‌ها چه‌طور؟

البته بگویم که پروازها به‌طور مشترک نبودند. آمریکایی‌ها شاید در بریفینگ و روی زمین بودند، ولی در پروازهای ما حضور نداشتند. همه خلبان‌های مانور ایرانی بودند. ممکن بود طرح و توجیهش برای آن‌ها بوده باشد، ولی در پروازهای ما لیدر یا خلبان نبودند.

زمان انقلاب، همدان بودیم. سران را بازنشسته کردند یا خودشان رفتند. ما خودجوش بودیم. شب‌ها در پایگاه نگهبانی می‌دادیم. اسلحه‌ها را غارت کرده بودند که ما مجبور می‌شدیم به کبودرآهنگ در سه‌راهی بیجار یا سه‌راهی قروه برویم و ماشین‌ها را برگردیم. خواهش می‌کردیم «اگر اسلحه‌ای از پایگاه دست شماست، بدهید!» در طول روز ۲۰ تا ۳۰ اسلحه می‌بردیم و به پایگاه می‌رساندیم. سعی می‌کردیم سرنشینان خودروها را ناراحت نکنیم و رویکردمان این بود که پیش از آن‌که مجبور به پیاده‌کردنشان شویم، خودشان همکاری کنند* پس مشترک‌بودن مانور در چه بود؟

آن‌ها از جای دیگر بلند می‌شدند. از روی کشتی بلند می‌شدند یا از پایگاه‌های ترکیه. به پایگاه‌های ما مثل همدان تبریز دزفول و بهبهان حمله می‌کردند. ولی این‌که در یک دسته باشیم یا کابین عقب و جلوی ما بوده باشند نه.

* تمرین داگ فایت چه؟ با هم نداشتید؟

آن‌اتفاق‌ها در مانورها نبود. مأموریت‌های جداگانه‌ای بودند که می‌آمدند با هم داگ فایت، یا سیستم‌های موشک را امتحان می‌کردیم. ما در انارک اصفهان این‌سیستم را داشتیم. آن‌جا می‌شد کابین جلو و عقب همدیگر باشیم. این‌جا تمرین می‌کردیم که در تیرس موشک قرار نگیریم و چه کنیم که موشک دیفیت یا نابود شود. در این‌ماموریت‌ها، آمریکایی‌ها کلاس‌های توجیهی برگزار می‌کردند و با آن‌ها پرواز می‌کردیم. وقتی هم که مستقل می‌شدیم، دیگر نیازی به حضور آن‌ها نبود.

فکر می‌کنم اولین‌کشوری بودیم که بمباران شبانه را با پروازهای شبانه شروع کردیم. هواپیمایی می‌رفت و فلر می‌زد، بعد اف‌چهار می‌آمد و موشک و راکت می‌زد. این‌ها مأموریت‌های سنگینی بودند. همین‌ماموریت‌ها ما را برای جنگ ساخته و پرداخته کرد.

کد خبر 5890957 - ۳ مهر ۱۴۰۲، ۷:۲۱

مقالات دیگر...