انارک نیوز - در تابستان سال 1390 برای تکمیل ساخت کارخانه آجر آژند انارک با دو چالش روبرو بودیم آب و کمبود سرمایه.
آب در بوق و کرنا بود که با لوله کشی به انارک می رسد و تسهیلات بانکی هم برای منطقه محروم به سادگی پرداخت می شود. رئیس سابق بانک ملی انارک که نائینی بود و خیلی نزد انارکی ها مورد احترام بود نیز در مرکز بانک ملی مرکز استان فرد با نفوذی بود.
آب مورد نیاز به میزان 12000 متر مکعب در سال بود. بدون نامه تأمین مطمئن آب در سال 1389 امکان دریافت زمین نبود. شرکت آبفای منطقه نایین با عنایت به اجرای خط انتقال آبرسانی به شهر انارک آنرا تا پایان سال 89 امکان پذیر دانست. اما سال 1390 هم تمام شد و خبری از آن نبود.
دومین چالش نیز کمبود سرمایه برای این پروژه بود. اواخر سال 90 برای اخد تسهیلات سرمایه ثابت از محل سهمیه باقیمانده سالهای 1384 تا 88 بنگاههای کوچک اقتصادی زودبازده و کارآفرین به بانک ملی معرفی شدیم که یکی از معاونان آن آقای مطهری نائینی رئیس قدیمی بانک ملی انارک بود که در ابتدا برخورد خوبی هم داشت. آقای عباس ایرانپور هم ملاقاتی با ایشان داشت. سپس ایشان معاون تسهیلاتی بانک شد اما پس از یک سال رفت و آمد نصیبمان فقط کفش پاره بود و بدتر اینکه قیمت ارز نیز تقریباً دو برابر شد.
در دی ماه 1391 دست به دامان نماینده محترم آقای سید حمیدرضا طباطبایی نائینی هم شدیم که نهایت تلاش خود را کردند. اما نتیجه همه این تلاشها هزینه، تلف شدن زمان و بوروکراسی اداری بود.
و این چنین بود که میانه تابستان 92 دست از پا درازتر دریافتیم دولت نه آب را تأمین می نماید و نه تسهیلات کم بازده را.
شروع پروژه میانه بهار 87 بود و اینک پس از بیش از پنج سال گذشت زمان به شدت مقروض و آبی هم در کار نبود. افزون بر آن گوش سازمان جهاد کشاورزی هم بدهکار این منطق نبود که بدون آب نمی توان اجرای پروژه را ادامه داد و خواهان اجرای کامل طرح تا اوایل پاییز 1393 بود.
همچنین تعهدی می خواست که در صورت تمام نشدن طرح تا اوایل پاییز 1393 دیگر هیچ ادعایی نسبت به اعیانی طرح نداشته باشم و حق هرگونه اعتراضی را از خود سلب و ساقط نمایم.
خلاصه اش اینکه آنها در تأمین آب بدعهدی کردند و من بایستی تاوانش را می دادم.
چه کنم چه نکنم که خودکرده را تدبیر نیست. با دلو دیگری به چاه رفتم و اینک در قعر چاه بودم. برای نجات سرمایه به این در و آن در زدم تا شاید قسمتی از سرمایه را با تغییر طرح نجات دهم که این خان را هم در ادامه خواهم آورد!