انارک نیوز - نوم نارسینه وقتی ابیرن اتشهای دلم روشن اکیرن(1)
شهرکی است در 12 فرسنگی نایین و در کویر بیکران مرکزی ایران، به گفته کهنسالان و آگاهان و دانایان محلی تاریخچهء پیدایش آن از حدود سیصد و پنجاه سال نمیگذرد و مربوط به دوران شاه عباس کبیر میشود باین شرح که در محل فعلی انارک چشمهء آب شیرین و درخت کوچک انار (انارک) بود و کاروانیانی که آنزمان از نایین و اردکان و زواره و اردستان از راه کویر مرکزی به سمنان و دامغان و شاهرود و ورامین و گرمسار کالا میبردند از آن چشمه سار می گذشتند و از مراتع پرگیاه و آب چشمه و بارانداز آن برای شتران خود استفاده میکردند، تصادفاً یکی از شترداران خراسانی به نام محمد گربه (پهلوان محمد) به این چشمه راه یافت و با استفاده از موقعیت طبیعی محل (به خصوص غار کوهستانی نزدیک چشمه) به راهزنی و دستبرد به کالاها و بار کاروانیان پرداخت و اموالی را که از این راه به دست میآورد در پناهگاه و غار ترسناک و صعب العبور خود به نام (کال محمد گربه ای) پنهان می کرد تا سرانجام اخبار دزدیهای آن گربهء بیابان و کوهستان به اصفهان پایتخت صفویان رسید و شاه عباس کبیر چند تن سپاهی تفنگدار را مأمور داشت تا به سرزمین انارک بروند و راهزن کاروانیان را دستگیر و راه را از خار و خس زحمت او پاک سازند ولی محمد گربه با شنیدن این خبر در پناهگاه محکم و استوار خود پنهان شد و از خوار و بار و آذوقه ای که در آنجا ذخیره کرده بود می خورد و با خیال راحت میزیست تا اینکه سپاهیان تفنگدار برای دست یافتن به محمد نزدیک پناهگاه او رسیدند.
در این هنگام آن راهزن ناقلا از روزنهء پناهگاهش که در بلندی و تیررس مأموران قرار داشت با تفنگ خود به سوی آنها نشانه روی کرد و گفت: زود تفنگهای خود را به زمین بگذارید و دستهای یکدیگر را ببندید و گر نه همه را میکشم.
تفنگداران شاهی به ناچار دستور محمد پهلوان را به کار بستند و سپس به دستور او از یک دیگر فاصله گرفتند و نفر آخر نیز با اشاره محمد و بدون تفنگ از همراهان خود دور شد، و با به کار بردن این نیرنگ محمد از پناهگاه خود بیرون جست و دست نفر آخر را بست و تفنگ آنان را به داخل غار پناهگاه برد و جوانمردانه با آنها رهسپار اصفهان شد و در پایتخت خود را معرفی کرد و از کارهای گذشته و گناهانش پوزش خواست. شاه عباس از گناهانش درگذشت و چون او را مردی لایق و با کفایت دید راهداری ناحیه انارک را به او سپرد و اجازه فرمود از هرشتر هنگام عبور یک عباسی(2) دریافت دارد و با آن امان نامه محمد در کنار چشمه آب انارک و نزدیک پناهگاه راهزنی های خود اتاقکی ساخت و باین ترتیب شهرک انارک به وجود آمد و مردم (به خصوص دامداران (از دیگر نقاط(نائین-اردکان-اردستان-زواره)) به آنجا رو آوردند و چون این ناحیه آب کافی و زمین مناسب جهت کشت و کار نداشت و در این راه هر کوششی بیهوده بود ساکنان انارک با استفاده از موقعیت و طبیعت محل به شترداری و حمل کالا به کاشان و اصفهان و چهار محال بختیاری و سمنان و دامغان و حتی سیستان و بلوچستان پرداختند و گله های گوسفند و شتران خود را در مراتع اطراف می چراندند.
(گویند در زمان صدارت میزا تقی خان امیر کبیر مردم انارک حدود سی هزار شتر داشته اند و بارهای شترها و گوسفندان مردم انارک در معرض غارت دزدان بلوچی قرار گرفت و یک بار که بلوچها گوسفند و شتر مردم آن ناحیه را به یغما به خور وبیابانک بردند تا از راه کویر به بلوچستان بروند مردم غارتزده انارک به ابراهیم دستان پسر یغما که در آن موقع سلطان سربازان محلی بوده شکایت بردند و با بلوچها در حدود خور جنگیدند و 27 نفر کشته دادند و در نتیجه این پیشآمد و بی احتیاطی یغمای ثانی به طهران احضار و مورد خطاب و سرزنش امیر کبیر (3) قرار گرفت).
*** آقای محمد رضا انارکی که حدود 80 سال دارد و اکنون بسلامت در دهکده چوپانان انارک میزید تاریخچه پیدایش این شهر را و سرگذشت محمد گربه ای را با اندک تفاوتی چنین نقل میکند: در دوره سلطنت شاه عباس صفوی گروهی از شترداران خراسانی برای پیدا کردن چراگاه به سرزمین انارک آمدند و مرتع تل جنگها را (واقعست در یک فرسنگی چوپانان و عباس آباد انارک) برای چراگاه مناسب یافتند و در اطراف آن تل بطور موقت اقامت گزیدند و چون در این موقع مالیات خراسان از راه کویر و ناحیه خور و بیابانک به اصفهان پایتخت صفویان برده می شد و عده ای از دزدان بلوچ در تعقیب مأموران حامل مالیات بودند نایب الحکومه وقت جندق و بیابانک به شترداران اطراف تل جنگ نامه ای نوشت و از آنها خواست که مالیات خراسان را باصفهان ببرند و در حفظ آن مراقبت نمایند. چند تن از شترداران به خور آمدند و مالیات دولت را تحویل گرفتند صحیح و سالم به اصفهان رساندند و آن عده از دزدان بلوچ که مترصد دستبرد به مالیات دولت بودند و از همکاری شترداران خراسانی برای رساندن مالیات اطلاع یافتند به انتقام این همکاری بآنها شبیخون زدند، اموال و احشامشان را غارت کردند و عده ای از آنها را کشتند و چون افرادی که مالیات را به اصفهان برده بودند در مراجعت اوضاع و احوال همراهان و همسفران خود را آشفته و اندوهبار دیدند ترسیدند و بناچار به خراسان برگشتند،مگر یک نفر از آنها که محمد گربه ای نام داشت و در غار کوه نزدیک چشمه انار مأوا گرفت و با استفاده از موقعیت محل به راهزنی پرداخت تا اینکه اخبار راهزنی های او به اصفهان و به اطلاع شاه عباس رسید و هنگامیکه شاه عباس برای زیارت مرقد امام هشتم علیه السلام) از حدود انارک می گذشت راهزن عیار دستگیر شد ولی با تردستی خود را از چنگ مأموران نجات داد، به این شرح که به آنها گفت:در غار کوه اموال و سیم و زر بسیار دارم و حاضرم آنها را تحویل بدهم بیایید و ببینید و همراه ببرید.
بدستور شاه عباس 5 نفر تفنگدار مأمور شدند با او به غار بروند و اموال گرانبها را بیاورند و چون به نزدیک غار رسیدند محمد محل گنجینه ها را نشان داد و گفت به غار بروید و اموال با بیرون بیاورید اما چون راه رفتن به غار سخت دشوار بود مأموران گفتند خودت برو و اموال را بیرون بیاور. محمد داخل غار شد و به جای گنجینه های گرانبها با تفنگی که در آنجا پنهان کرده بود مأموران مراقب خود را تهدید کرد و گفت تفنگهای خود را به زمین بگذارید و کفشهایتان را از پا درآورید و پر از خاک نموده به گردن خود بیاویزید و به اردوگاه برگردید.
مأموران مراقب به ناچار چنین کردند و سرگذشت خود و محمد را گزارش دادند ولی محمد بعد از این ماجرا از کار خود پشیمان شد و خود را به اردوگاه شاهی (در محل مشجری یا منظریه فعلی انارک) رسانید و شبانگاه بطور ناشناس داخل اردوی شاهی شد، شاه عباس هنگام صبح در اطراف اردوگاه گله های آهو دید و دستور فرمود سپاهیان و همراهان یک یا دو آهو به دو بگیرند ولی هیچکس نتوانست و از عهده این کار برنیامد مگر محمد گربه ای ناشناس که با زرنگی و چالاکی خود چند آهو گرفت و نزد شاه آورد و چون شاه صفوی زرنگی و چالاکی او را در انجام دستور دید پرسید از کدام دسته و قسمت هستی محمد گربه ای خود را معرفی کرد و از گناهش پوزش خواست، بخشیده شد و به پاداش زرنگی و چابکی و هوشیاری راهداری از سیاهکوه عقدای اردکان تا سیاهکوه ورامین و از حوض پیرزن (3 فرسنگی نائین) تا کوه قلاورخانه (یک فرسنگی چوپانان) به او سپرده شد و فرمان راهداری محمد را به پوست یکی از آهوانی که بوسیله او شکار شده بود نوشتند.
(1) این شعر به لهجه انارکیست و گوینده آن حاج محمد رضا غفاری آموزگار بازنشسته انارک است و برگردان آن به زبان فارسی چنین است:«نام انارک را وقتی میبرند آتشهای دلم را برمیافروزند».
(2) عباسی: واحد پول که در زمان شاه عباس بزرگ ایجاد شد.وزن رسمی آن معادل یک مثقال یا 64ر4 گرم بود و یک تومان آن زمان معادل 50 عباسی بود: فرهنگ معین صفحه 2273
(3) ابراهیم دستان: فرزند ابو الحسن یغما شاعر قرن 13 هجری
(یغما » تیر 1356 - شماره 346 / پایگاه مجلات تخصصی نور)