دل بکن از این میز
انارک نیوز - میز در زندگی ما ایرانیها نقش مهم و کلیدی را ایفا میکند. میز یک ابزار برای انجام برخی امور با سهولت بیشتر و پرهیز از ایستادن نیست بلکه در فرهنگ ما ایرانیها میز جایگاه و وجهه اجتماعی افراد را مشخص میکند. هرچقدر میز بزرگتر، گرانتر و با طرحهای مدرنتر به همان نسبت جایگاه اجتماعی فرد هم بالاتر. در ایران این میزها هستند که افراد را به ما معرفی میکنند نه دانش، تخصص، مهارت، خلقوخو و سایر ویژگیهای آنها. هرگز در ایران شما نمیتوانید تشخیص دهید کسی که پشت یک میز قرار گرفته چه میزان شایستگی آن میز را داشته است، گاهی حتی برخی افراد با دست یافتن به یک میز آن را در شان خود نمیبینند و دستور تعویض آن را میدهند تا بتوانند پشت میز جدید زوایای بیشتری از شخصیت خود را پنهان کنند. میزها برای مدیران ایرانی در حکم خدایانی هستند که عیوب آنها را میپوشاند البته گاهی عیوب مدیران در پشت میزها پنهان نمیشود و آنقدر آن عیوب بزرگ هستند که ناگزیرند اتاق، خودرو و محل سکونت خود را نیز تغییر دهند تا نقاط ضعف و عیبهای فراوانشان پشت همه این اشیا پنهان بماند.
مدیران ایرانی ارتباط عاطفی خاصی با میزها برقرار میکنند؛ ناصر میرسپاسی استاد برجسته منابع انسانی کشور در کتاب خود به یک مطالعات بینالمللی در این زمینه اشاره دارد. وی در این کتاب با اشاره به نتایج کار تحقیقاتی "گیرت هوفستده" در مقایسه بیش از چهل کشور در زمینه فرهنگ عمومی چهار شاخص فاصله قدرت، پرهیز از خطر، مردگرایی و فردگرایی را در ایرانیها تحلیل میکند. بر این اساس در ایران فاصله قدرت نسبتاً زیاد است به این معنی که سلسلهمراتب قدرت بهراحتی پذیرفته میشود و این ویژگی در کنار سایر نتایج تحقیق بهخوبی آشکار میکند ایرانیها مردمانی ریاستطلب هستند و این تمایز بسیار زیاد بین رئیس و مرئوس موجب شده است مردم ایران تشنه قدرت و دستیابی به سمتهای بالاتر و میزهای بزرگتر باشند. در این کار مطالعاتی آمده است اجتناب از خطر در ایرانیها نسبتاً بالاست ولی میزان آن از فاصله قدرت کمتر است. این یعنی مدیران برای حفظ جایگاه خود محتاط هستند و کمتر ریسک میکنند. همچنین مرد گرایی در مفهوم خشن بودن روابط اجتماعی، چندان قوی نیست به این معنی که جامعه نسبتاً عاطفی و احساسی است و در بیشتر تصمیمگیریها نیز احساسات و روابط عاطفی بر منطق غلبه دارند. شاخص فردگرایی نیز در ایرانیها نسبتاً بالاست به این معنی که اشخاص اولویت بالاتری برای منافع خود نسبت به منافع جامعه قائل هستند و این نیز یکی از عوامل اصلی اختلاسهای گسترده و دریافت حقوقهای غیرمنصفانه مدیران و تبعیض میان آنها و کارمندان است. جالب است بدانید بر اساس نتایج همین تحقیق در کشورهای سوئیس، فنلاند، آلمان، اتریش و اسرائیل فاصله قدرت کم است؛ اکنون با این مقایسه ساده شاید درک بهتری از تفاوت رویکرد مدیریتی در ایران و کشورهای توسعه یافته به دست آورده باشید.
پدیدهای همچون مدیر- مالکی که در بخش خصوصی ایران جریان دارد و یکی از موانع بزرگ بر سر توسعه صنعتی ایران به شمار میرود بیانگر وابستگی شدید مدیران ایرانی به میزهایشان است. یعنی حتی یک مدیر ایرانی در بخش خصوصی و به دوراز وابستگی به دولت و با وجود دستیابی به سود و ثروت فراوان همچنان حاضر نیست میز مدیریت را به یک مدیر جوان و یا برخوردار از دانش مدیریت تحویل دهد. در ایران عنوانهای مدیر و رئیس اهمیتی بسیار بالاتر از عنوان سرمایهگذار و کارآفرین دارند. در تمام شرکتها و برندهای برتر جهان بهخوبی شاهد هستیم که با تقسیمبندی توانمندیهای مدیران به مدیر ساخت و کارآفرین، مدیر بهرهبرداری، مدیر توسعه، مدیر نوآور و ... سازمانها در هر برهه زمانی متناسب با نیاز آن دوره مدیری با توانمندیهای متفاوت را استخدام میکنند. این موضوع تا اندازهای اهمیت دارد که مایکروسافت که روزگاری با کارآفرینش بیل گیتس شرکتی کوچک به شمار میرفت؛ باگذشت زمان و پیشرفت در هر دوره، مدیریت خود را تغییر داد از چند سال پیش یک جوان 28 ساله هندی را برای پست مدیرعاملی مناسب تشخیص داد. اما در ایران بسیار به ندرت پیش میآید که یک مالک حاضر به استخدام مدیر شود و به همین دلیل بنگاهداری در ایران در سطح بنگاههای کوچک و متوسط هرگز بسترساز شکلگیری برندهای مطرح در بازارهای جهانی نشده است. مدیر ایرانی در بخش خصوصی عدم اطمینان را بهانهای قرار داده تا مدیریت را تا زنده است در اختیار خود نگه دارد و در بسیاری از موارد هم پس از مرگ مالک، فرزندان قادر به اداره این شرکتها نیستند و شاهد فروپاشی آنها هستیم.
عشق به میز را در نهادهای بخش خصوصی نیز بهخوبی مشاهده میکنیم. دعوای بر سر دستیابی به ریاست اتاقهای بازرگانی سراسر کشور و اتاق ایران نمونه بارز ریاستطلبی ایرانیها در بخش خصوصی است. مردمانی که عاشق میز هستند اما ادعای خدمت دارند. دردناک آنجاست که چهرههای شاخص بخش خصوصی باوجود ثروت و رانت و جایگاه در پارلمان بخش خصوصی در جستجوی راهی برای ورود به دولت هستند و اینیک فاجعه است که بخش خصوصی مدعی، آرزویش توسعه کسبوکارها و بهبود شرایط بخش خصوصی نیست. با انتصاب محمد نهاوندیان ریاست سابق اتاق ایران به ریاست نهاد ریاست جمهوری اکنون فعالان مطرح بخش خصوصی برای کسب سمتی مشابه محمد نهاوندیان تلاش میکنند. این اگر شیفتگی به ریاست و یا عشقورزی به میزها نیست، چیست؟ من باور نمیکنم این افراد سودای خدمت در سر داشته باشند.
در بخش دولتی نیز یک نگاه ساده به چهرههای مطرح بعد از انقلاب نشان میدهد هر که به دولت راهیافته است، علاقهای برای خروج نداشته است. هاشمی رفسنجانی ریاست قوه مقننه را در کارنامه خود دارد دو دوره رئیسجمهور میشود و بعد از آن ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده میگیرد. اما ریاست مجمع و عبور از سن 70 سالگی نیز موجب نمیشود که بار دیگر که برای ریاست جمهوری ثبت نام نکند. احمدینژاد همچنان سودای ریاست جمهوری در سر دارد. علی لاریجانی وزارت ارشاد، ریاست صداوسیما، دبیری شورای امنیت ملی و ریاست قوه مقننه را در کارنامه دارد و خانوادگی در رأس قدرت قرار دارند اما آیا لاریجانی منتظر فرصتی برای دستیابی به سمت ریاست جمهوری نیست؟
اینها چهرههای نامآشنای بخش دولتی و خصوصی هستند اما چه بسیار افراد که اکنون سالهاست در بالاترین سطوح مدیریت کشور فعالیت دارند و در هر دوره سمت آنها تغییر میکند اما جایگاهشان خیلی نه. این میز چه خاصیتی دارد که هر کس پشت آن قرار میگیرد دوست ندارد از پشت آن کنار برود؟ گاهی به نظر میرسد مدیران ایرانی پشت این میزها یا شلوار از تن به در میکنند و دیگر خجالت میکشند کنار بروند یا شاید بندگان خدا کار دیگری بلد نیستند و اگر مدیر نباشند بیکار میمانند. بعضیها هم که از قنداق مادر مدیر هستند و بدون طی سلسله مراتب میز ریاست را تصاحب میکنند و تنها حضرت عزرائیل است که میتواند آنها راضی به کنارهگیری کند.
پشت این میزها چیست که یا به بهانه خدمتگزاری و یا نبود نیروی معتمد حاضر به تحویل آن به دیگری نمیشوند؟ مگر شما چه کسی هستی؟ مگر از کجا آمدهای؟ مگر همه این سالها که شما بودی چه اتفاق شگرفی رخداده است؟ گاهی دلم برای خدا میسوزد که چطور به تو اطمینان کرد و میز را به تو سپرد اما تو از خدا هم سختگیرتر هستی و نمیتوانی از این میز دل بکنی.
پشت این میزها ثروت هست، رانت هست، حقوق بیپایه و اساس هست، قدرت هست اما میدانم عشق نیست. یعنی تو از علی هم عاشقتری؟ دلسوزتری؟ خلافت که کسی جز او شایستگی آن را نداشت از ایشان دریغ کردند اما لب به شکایت باز نکرد؛ ایستاد و عاشقانه بیخلافت به مردمش خدمت کرد تا خود مردم او را به خلافت رساندند. کاش تو هم اجازه میدادی مردم یا کارگرانت سراغت بیایند و از تو بخواهند نه اینکه هر چه از ثروت و قدرت لابیگری داری به کار میگیری تا به یک میز بزرگتر دست پیدا کنی.
دل بکن برادر، دل بکن از این میز ، اگر دل نمیکنی تو را به خدایی که میپرستی نگو برای خدمت آمدهای نگو و نخواه که کسی باور کند.
دل بکن رفیق، دل بکن از این میز، اگر دل نمیکنی تو را به خدا دنبال مقصری به غیر از خود بابت عقبماندگیها و مشکلات امروز کسبوکار خودت و کشور نگرد.
دل بکن از این میز و ایمان داشته باش حتی اگر پشت این میز برهنه هم که باشی خداوند چشم همگان را بر تو خواهد بست.
دل کندن از داشتهها نخستین اصل برای به دست آوردن چیزهای ارزشمندتر است.دل بکن و امیدوار باش.
(شنبه 24 مهر 1395/ سینا ایرانپور انارکی)