پس از دبستان فرخی و دبیرستان عنصری انارک تا کلاس هشتم به تهران در دبیرستان مروی در سال ۱۳۴۳-۴۴ دیپلم ریاصی گرفتم. همان سال در کنکور دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته و در سال ۱۳۴۹ با فوق لیسانس در رشته راه و ساختمان فارغ التحصیل شدم. سربازی را در معدن چغارت بافق طی کردم. در سال ۱۳۵۳ در دانشگاه واترلوی کانادا فوق لیسانس جئوتکنیک و دکترا در جئومکانیک و سد سازی گرفتم. در ۱۳۵۹ به ایران برگشتم . اول در شرکتی خصوصی روی سد مروست یزد کار کردم و سپس با دعوت دکتر عباسپور، وزیر وقت نیرو، در شرکت مهاب مشغول و با آقایان حسن فتوره چی و علی اصغر جلال زاده و ملک محمدی مسؤلیت ادغام شرکتهای مهاب دولتی و طالقانی-دفتری خصوصی و تشکیل شرکت مهاب قدس گمارده شدم. مسؤلیت من علاوه بر هیئت مدیره شرکت جدید، نیز مدیریت سد سازی مهاب قدس بود و تا سال ۱۳۶۸ انجام وظیفه کردم. در ضمن، بموارات آن در دانشکاه علم و صنعت نیز، دروس مکانیک خاک و سد سازی تدریس میکردم. در این دوره روی سدهای علویان، خوی، ۱۵ خرداد قم، گاوشان، شش سد خراسان، تجن، استور و کارون مشغول بودم.
در ۱۹۸۸ میلادی که همان ۱۳۶۸ شمسی باشد به استرالیا مهاجرت کرده وبه عنوان مدیر سد سازی ناحیه پایتخت استرالیا تا سال ۲۰۱۳میلادی (یعنی ۲۵ سال) و تدریس در دانشگاه کنبرا مشغول بودم. در اینجا علاوه بر مسؤلیت پایداری و نگهداشت سدهای موجود, طراح سد لورملنگلو، کاتر و ترمیم چندین سد دیگر چون کارین ، گوکانگ، … و نمایندگی کمیته کشوری سد سازی استرالیا در مرکز را بعهده داشتم. شاید بیش از ۳۰۰ کزارشات فنی و مقالات علمی داشتم و مسول برپایی کنفرانسهای سد سازی بودم. در حال حاضر باز نشسته واز حقوق باز نشستگی بهره میبرم.
۲- زندگی در انارک
من جواد طباطبایی انارکی، (لقبی افتخار آمیز که شما به من دادید)، در سال ۱۳۲۵ در خانه ای در دامنه کوهی، نزدیک بانک ملی و کاروانسرا، رو بروی گاراژ جعفر میرزا علی متولد شدم. مادرم ربابه حکیمی متولد ۱۲۸۰ شمسی فرزند میرزا عبدالجواد حکیمی که او مردی با دانش و پیش نماز در مسجد جامع انارک بود. مادرم چهار برادر تنی باسم محمد علی، حسین، مهدی و رحیم و جهار خواهر به اسامی کبری، فروزنده و صغرا داشت که همه مرده اند.
زندگی خوشی بود!!!. شبها بعد از شام مادرم به خانه اقدس میرفت برای شب نشینی و قصه گویی و بچه های ساختمان در اطاق ما جمع میشدند برای بازی. اقدس دختر عباسعلی نعمتی بود که در طالمسی بود و مادرش اُمّ هانی، و فرزندان دیگری چون محترم و علی که در طالمسی بودند و حسن (پدر دکتر نعمتی) و ؟؟؟ در تهران. علی از من بزرگتر بود و همیشه از طالمسی با دو چرخه به انارک می آمد. ما همسایگان را بسیار دوست می داشتیم.
مادرم زن مؤمنی بود و قصه های قرآنی خوب میدانست. او ربابه خانم، دختر میرزا عبدالجواد حکیمی پیش نماز مسجد جامع انارک بود. پدرم، میرزا حسین، پزشک درمانگاه انارک بود که با آقایان اخباری و عابد زاده تحت نظر دکتر طبا نایینی، دکتر باتلیموس آلمانی، پزشکی تجربی را اموخته بودند. مردم انارک از آنان راضی بودند و آنان نیز به محدوده مسؤلیت خود واقف. به هر حال زندگی احترام امیز دو طرفه بین آنان و مردم انارک برقرار بود.
پدرم من فرزند حاجی میرزا محمد علی (حاج میز مندلی شخصی بسیار مؤمن) و مادرش گوهر خانم بود که برادری به اسم حسن که در نایین زندگی میکرد و برادر ناتنی به اسم سید محسن که مادرش نازخانم از همدان بود. حاج میز مندلی، پدر بزرگ من، فرزند محمد باقر طباطبایی جندفی بود (بسیار مورد احترام انارکیها، جندقیها و نایینیها بود) که به شریف طباطبایی یا اقای همدانی نیز منسوب بود. آنان علاقه وافر به مردم انارک داشتند. و در کتب زیادی ذکر شده است.
۳- مدرسه
مدرسه من دبستان فرخی انارک بود که فرهاد محمدی مدیر و مهدی قارونی نماینده فرهنگی در انارک بود. فرهاد مردی خوش خط و سخن، مرتب لباس می پوشید و با اقتدار دبستان را اداره می کرد. معلمین ما به اسم آقایان میرمهدی و جواد فاطمی، عظیمی، کلباسی، طریقتی و از نایین،آقایان نکوهی، بقازاده، عابد زاده بودند که کار خود را خوب بلد بودند. آقای نیکخواه هم بود که بسختی خود را روی زمین می کشید. آقای مهدی قارونی، مردی قدبلند و شیک پوش، نماینده فرهنگی در انارک که داماد آقای طریقتی، معاون بخشداری بود.
من، شاگرد اول کلاس، گوش بحرف کن و هر وقت رئیس فرهنگ نایین برای باز رسی به انارک می آمد من قبلا پای تخته سیاه رفته بودم که معلم از من سؤال کند. یادم می آید کلاس سوم یا چهارم بودم ک گروهی بازرس از نایین به انارک آمدند و معلم از من پرسید « صفت تفضیلی را تعریف کن؟» من گفتم لفظ تر به آخر صفت وصل می کنیم، مثلا گاراژ من بزرگ تر از گاراژ جعفر میرزاعلی هست. همه خندیدند! من ندانستم که درست گفته یا نه و خنده انان برای چیست؟ همچنین در کارهای عمومی مدرسه از قبیل ساختن شیر در صبح برای دانش آموزان از پودر شیر که ازاصفهان می آمد. ویا در ورزش والیبال فعالیت داشتم.
هم شاگردی های من، حسن ابوطالبی، سیروس یزدانفر، مجید عابد زاده محلاتی، علی حمامی، ابوالقاسم حاجی حیدری، مهدی علیزاده، احمد رحیمی، و جمعی دیکر بودند که من مبصر و همیشه در روز تعطیلی جمعه معدل گیری نمرات هفته کلاس را انجام داده و اسامی را بلحاظ معدل آنها برای هفته بعد در دفتر کلاس وارد می نمودم.
بزرگان انارک در ان زمان، خانواده های حاجی عبدالعلی ( ؟عبدالرحیم) برادران، حاج جعفر برادران، مهدی برادران، حاج باقری، کلباسی، حاجی اقا غفاری، زاهدی، صدریه، عظیمی، بقایی، فاطمی، علوی، طاهری، ابوطالبی، مختار صالحی (همکلاسیم محمد)، گوهری ( مهنس محمود مدل برای من…)، هاشمیه ( داماد حاج محمد و خدیجه ابوطالبی)، وهابی پستچی، طریقتی، قارونی، محمدی، زاهد، ظفری، کمالی، بنیادی ، معصومی، حسن و حسین عرب،…….. و عده ای دیگر که پس از ۷۷ سال نمی توانم نام شریفشان را بخاطر بیاورم.
۴- فرهنگ انارکی
فرهنگ انارکیها به لحاظ کار درمعادن نخلک، طالمسی، سیاهکوه، چهارخربزه و … معاشرت و همکاری با مدیران، برنامه ریزان، مهندسان، تکنسینها، سرکارگران، حسابداران، انبارداران، راننده ها، مکانیکان و ….. فرهنگی صنعتی بوده که متمایز از تمام مردم منطقه بوده که آن نیز تاثیر بسیار مطلوب در خانواده خود کارکنان در انارک گذارده و باعث تحصیلات فرزندان خود در رشته های طبابت، مهندسی، (گوهری، صالحی و طباطبایی)،….، قضاوت (اخوت)، دندانپزشکی و دکتری چون اخباری، برادران، ابوطالبی، حاجی حیدری، و هزاران کار آفرین دیگر، ارتش، چون سرهنگ مهدی علیزاده، و معادن چو قربانی و عمویی، و هزاران شغل معمول در جامعه مدرن دنیا نموده اند. ما به این فرهنگ پیشرو افتخار می کنیم فرهنکیست قوی. بالنده و آینده ساز.
(نقل از آقای سینا ایرانپور در فیس بوک - یکم مرداد ماه 1402)