20
یکشنبه, آوریل
ایران تو بمان Tehran

عشق باطل

تا خود فکندم در دامن دل
الوده گشتم بر عشق عاجل
امدبه قلبم این ایه نازل
بیچاره این دل بیچاره این دل
باید چه سازم ای نازنینم
تا کی به یادت تنها نشینم
افسار دل را من کرده ام ول
بیچاره این دل بیچاره این دل
گیسو پریشان افکنده بر دوش
او خورده باده من مست ومدهوش
در عرش اعلا او کرده منزل
بیچاره این دل بیچاره این دل
تابش دهد دل یک تارگیسو
گاهی ازاین سو گاهی از ان سو
عقل من ای مه گردیده زایل
بیچاره این دل بیچاره این دل
گفتم تو مارا دیوانه کردی
بر من نگاهی رندانه کردی
دانستم انگه دل را چه حاصل
بیچاره این دل بیچاره این دل
این دورهستی دارد کم وبیش
مارا میازار دیگر تو از خویش
دل بر تو باشد ای دوست مایل
بیچاره این دل بیچاره این دل
جانا مرنجان قلب حزینم
در عشق و مستی من بهترینم
از عاشق خود گشتی تو غافل
بیچاره این دل بیچاره این دل
گفتم بیاسا. با ما نگارا
بر حال ما کن یکدم مدارا
گفتی رها کن این عشق باطل
بیچاره این دل بیچاره این دل
رو سوی یاری بیگانه کردی
ما را رفیق پیمانه کردی
دل را نباشد عشق تو شامل
بیچاره این دل بیچا ه این دل
از دیده بارد اشک ندامت
دیدار ما شد روز قیامت
عهد من و دل گردیده مشکل
بیچاره این دل بیچاره این دل
من با رجایی خوکرده بودم
حرف دلم را رو کرده بودم
گفتا به من او ای مرد عاقل
بیچاره این دل بیچاره این دل
(تقدیم به دوستان بزرگوار خودم محمد رجایی انارکی(رجا))