یکی از معدود ایرانیانی که جسدش را پس از مرگ به دانشگاه بخشیده است
او دل از دنیا کنده، سه طلاقهاش کرده، او مرگ را زندگی میکند، هر روز، هر لحظه، هر نفس. اسمش دکتر حمید زاهدی است، 56 ساله، متولد آبان در گنبد کاووس، جایی بسیار دورتر از خاک اجدادیاش در انارک. ما 33 دقیقه با هم حرف زدیم، گاهی خندیدیم، گاهی بغض کردیم و گاه اشک دوید توی چشمهایمان.
حمید زاهدی از آن آدمهای خاص است، از آنها که مادر دهر قرینهشان را کمتر میزاید؛ دانشیار بازنشسته رشته بیهوشی دانشگاه تهران، جدی به وقتش، بذلهگو به موقعش و رُک هر جا لازم باشد و البته شجاع، خیلی زیاد، دل بریده از دنیا و هر آنچه در آن هست.
او گفت اگر به خودش باشد، دوست دارد هر چه زودتر از این دنیا برود، اما چون به خودش نیست راه دفتر خانهای را پیش گرفته و وصیتنامهای تنظیم کرده و در آن نوشته جسدم مال شما، هر وقت که شد، هر وقت که روح از جسمم پرکشید.
حمید زاهدی جسدش را پس از مرگ بخشیده به دانشگاه علوم پزشکی تهران، همان جا که در آن درس خوانده و درس داده، همان جا که میخواهد بعد مرگش دوباره استادی کند، این بار اما روی تخت تشریح، زیرتیغ جراحی، با شرحه شرحه شدن زیر دست دانشجویان و بارها و بارها زخم خوردن و رفتن توی محلول «فرمُل» و رفت و آمد در یخچال سالن تشریح.
... شما کسی هستید که تشریح جسد را به چشم دیدهاید، در عین حال کسی هستید که رضایت دادید جسدتان بعد از فوت روی تخت تشریح قرار بگیرد و همه این اتفاقات برایش تکرار شود، چطور راضی شدید؟ من در همه سالهایی که درس خواندم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم و کل هزینههای تحصیلم به صد هزار تومان نمیرسید. آن موقع کارت دانشجویی ارزش زیادی داشت و با ارائه آن همه چیزها را با 50 درصد تخفیف میخریدیم و کتابهایی هم که از خارج میآمد با ارز هفت تومان بود. در واقع پول تحصیل من و امثال من از جیب همین مردم داده شده و حالا نسبت به آنها احساس دین میکنم.مضاف بر این که آموزش در چهار پنج سال اخیر بسیار مغفول مانده، بخصوص بعد از طرح تحول سلامت که من نامش را میگذارم طرح تحول کسالت. در این چند سال آموزش نادیده گرفته شده و حتی وزیر میگوید تختهای آموزشی را در اختیار درمان قرار دادهایم که معنی این حرف یعنی آموزش به صفر و زیر صفر رفته و به بیمار به چشم پول درآوردن نگاه میشود. طبیعتا دانشجویان با این وضع چیز زیادی یاد نمیگیرند و هر چه میدانند از راه تجربه به دست میآید که این خیلی بد است. من بارها به شاگردانم گفتهام وحشت میکنم اگر قرار باشد زیر دست شما بیهوش شوم یا جراحی کنم.
شما از چه زمانی به فکر اهدای جسدتان افتادید؟ بیشتر از پنج سال پیش درخواستی به دانشگاه تهران دادم که هیچ جوابی نگرفتم، اما حدود دو ماه قبل که رئیس پزشکی قانونی کشور در اخبار 20:30 اعلام کرد که دانشگاهها با کمبود جسد روبهرو هستند، دنبال کار را گرفتم و وصیتنامهای را در دفترخانه تنظیم کردم که امیدوارم اجرا شود.
وقتی این تصمیم را گرفتید با همسرتان مشورت کردید؟ من با همسر و سه فرزندم مشورت کردم. همسرم پزشک است، دخترم هم وکیل است و مشغول گذراندن دوره دکتری حقوق است، پسرم مهندسی برق الکترونیک قبول شد که بعد از مدتی درس را رها کرد و موبایلفروشی باز کرد و پسر کوچکم هم دندانپزشک است و سرباز. با همهشان که صحبت کردم موافق بودند. ولی حتی اگر موافق هم نبودند من این کار را میکردم، چون اعتقاد قلبی من است.
با اقدام شما اعضای خانواده ترغیب نشدند که کار شما را تکرار کننند؟ فعلا که نه. من برای این کار انگیزههای شخصی دارم، علاوه برمطالبی که قبلا گفتم، دوست دارم زحماتی که شهدا و جانبازان برای برقراری امنیت در کشور کشیدند را با اهدای جسدم در راه آموزش جبران کنم و ارج بنهم.
یک جسد که به دانشگاه میآید، چند ماه تشریح میشود و دست آخر چه اتفاقی برایش میافتد؟ جنازهها در ماده فرمل نگهداری میشوند و هر وقت لازم باشد روی تخت تشریح گذاشته میشوند. بعد هم که کار تشریح تمام میشود و جسد دیگر قابل استفاده نیست، یا تحویل خانواده فرد میشود یا پزشکی قانونی آن را میبرد برای دفن. من در وصیتنامهام به صراحت نوشتهام وقتی تاریخ مصرفم منقضی شد، من را کنار دیوار کلاس درس دانشگاه علوم پزشکی دفن کنند. متن سنگ قبرم را هم نوشتهام.
یعنی اگر فامیل بخواهند به مزار شما سری بزنند و فاتحهای بخوانند هر بار باید بیایند دانشگاه؟ این طور خیلی راحتتر از این است که بخواهند بروند بهشت زهرا.
با دانشگاه هماهنگ کردهاید؟واسط این کار پزشکی قانونی بوده و خودم هم مشغول پیگیری هستم تا حتما این اتفاق رخ دهد.
از این که تصور کنید روزی بدنتان شرحه شرحه و مثله میشود چه حسی دارید؟خیلی خوشحالم اگر بتوانم برای آموزش جوانان این کشور خدمتی انجام دهم.
اما همه آدمها بدنشان را دوست دارند و حداکثر راضی میشوند اهدای عضو کنند، نه آن که تکه تکه شوند روی تخت تشریح. دل کندن از مسائل دنیوی راحت نیست، اما همه ما باید آمادگی داشته باشیم. من خیلی سال است که آمادهام.
شما حتما به محلی که قرار است دفن شوید سر زدهاید، آنجا که میروید چه حال و هوایی دارید؟خوشحال میشوم از تصور این که روزی دانشجویان با دیدن سنگ قبرم کمی فکر میکنند و عبرت میگیرند و شاید خودشان روزی این کار را انجام دهند.
متن سنگ قبرتان را هم آماده کردهاید؟ دکتر حمید زاهدی، دانشیار رشته بیهوشی دانشگاه علوم پزشکی تهران، فرزند مرحوم جعفرآقا و مرحومه طاهره زاهد انارکی، در تاریخ 6/8/40 آمدم تا بیاموزم، ماندم تا از من بیاموزند، در تاریخ... رفتم و اهدا کردم تا عبرت بگیرند.
متن سنگ قبرتان اشک آدم را درمیآورد. فکر میکنید چند سال عمر خواهید کرد؟ اگر به من باشد دوست دارم هر چه زودتر از این دنیای آلوده بروم و راحت شوم، اما به هر حال عمر آدم بستگی به مراقبت خودش دارد و هر چه سالمتر زندگی کند، بیشتر عمر خواهد کرد.
پس این که میگویند عمر دست خداست چیست؟ خدا خودش میفرماید سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهیم مگر این که خودشان بخواهند. من اگر غذای چرب و شیرین بخورم و تحرک نداشته باشم معلوم است که به انواع امراض مبتلا میشوم و عمرم کوتاه میشود. در واقع در موضوع مرگ، هم یک جور جبر وجود دارد و هم اختیار.
شما چند کیلو هستید؟ 74 کیلو.
قدتان چه قدر است؟ 174 سانتیمتر.
پس بدن استانداردی دارید؟ بجز شکمم که بعد از بازنشستگی کمی بزرگ شده.
پس میتوانیم بگوییم شما یک جسد با کیفیت هستید! تقریبا.
اگر بخواهید کسی را ترغیب به اهدای جسد کنید با چه جملاتی او را مجاب میکنید؟ سعی میکنم با جملات علمی و اخلاقی بحث را مطرح کنم. برایشان از پزشکان جامعه میگویم و این همه شکایتی که مردم از کیفیت کارشان دارند. به مردم میگویم که علت این است که پزشکان به اندازه کافی آموزش نمیبینند.
(تاریخ انتشارسه شنبه 2 آبان 1396 ساعت 02:00 / جام جم آنلاین)