قسمت این بوده از اغاز که زن ناز کند.
انچه در دور و زمانست پراز رازکند
گر چه برمرد گهی نغمه بدساز کند
یا در عشوه برای دل او باز کند
چون دم عیسی مریم به زمانه نفسند
مردها بوالهوسند
در لطافت نتوان گفت کم از گل دارند
چون درختان ثمربخش همه پربارند
در دل مرد گل ازعشق ووفا میکارند. ابر مانند که بر دشت ودمن می بارند
لیک برمردنباشدیک ازاین چندپسند
مردها بوالهوسند
شعر مردان همه در وصف رخ زن باشد
زعشق زن پیرهن پاره ورا تن باشد
حیف درسینه ی اوقلب چو اهن باشد گر ورا زن چوعسل در دل مسکن باشد
گِرد زنهای دگرشیره خور همچون مگسند
مردها بوالهوسند
مرد را روشنی خانه زن زندگی است
کار زن راست بگویم همه اش بندگی است
باور عشق به زن دردل مردسادگی است
هرکه گفت عشق به کشتن دهدم یاوگی است
مردهاچون زخوش بخت به جایی برسند
همه شان بوالهوسند
گاه گاهی به حرم بهر هوسهای درون
زوجه دارند که. شاید شود از حد برون
فکر این مسیله سازد همه راغرق جنون
عجبا مرد چه کرده است دراین دهر زبون
مردها خود همه دانند که بی زن نه کسند
بی جهت بوالهوسند
مرد از دامن زن سر به ثریا سایید
ورنه کِی مردتوانست رود تا ناهید
مادری بود که او رازتن خود زایید
سالها همچو پرستار زمردن پایید
لیک در خانه زبد خلقی چومیرعسسند
مردها بوالهوسند
گر زن خوب رجایی شود از غیب نصیب
مرد را نیست نیازی به مداوای طبیب
چون دل هردوشودپاک چودلدار و حبیب
نهراسند که دزدانه شوند دست به جیب
گر چه گه تلخ مزاجند ولیکن ملسند
مردها بوالهوسند.
درپاسخ به شعر زیبایی که در کانال دوست گرامی جناب نوری در خصوص خانم ها امده لازم دیدم قطعه ای تقدیم کنم امیدوارم اقایان را گِلِه ای پیش نیاید. (رجا)انارکی