29
یکشنبه, دسامبر
یکشنبه, ۰۹ دی ۱۴۰۳

تقدیم به یاران عزیز وبزرگوار. رجایی انارکی (رجا )

یارب حیرت زده هور ومه وپروینم
رو به هرجا فکنم روی تورا می بینم
همچو درویش به صحراپی تنهایی خویش
حکمتی کن که نگردد دل من ازدینم
بذرعشق تو بدل کاشته ام درهمه عمر
ترسم از کشته ی خود تخم هوس برچینم
عالم ارمنزل جوراست وخرابات ریا
خاک راهم من وعشق توبود ایینم
من گمگشته چه سازم که سراپا گنهم
بگذراز من که بود بار گنه سنگینم
انچنان سوخته دراتش عشقم که مپرس
چون توانم که رهی جز ره تو بگزینم
هرچه جویم ندهدسودمرا خلوت خویش
جز بنام تو نیاید سخن تحسینم
وادی ظلمت وتاریکی گورم درپیش
چون شودتا بدهی از ر ه لطف تسکینم ?
در خرابات رهایم ز بدبخت ولی
هاتف غیب چنین گفت سخن دوشینم
این جهان عارضش الوده بافسون وریاست
گنج دنیا نکند چون شبهی رنگینم
غیرتم داد ندا روی از این غافله کن.
که دراین دایره بازهد وریا ننشینم
گر زرحمت توبراین بنده نظر بنمایی
نظرت یارب از ان پس بکند تامینم
یا رب این دست دعایم ز تو حاجت طلبد
از تو خواهم بدهی کام خوش وشیرینم
گو (رجا)را چه کند دلشده ومفلس توست
چون تو معبودی ومن دربدری مسکینم