25
چهارشنبه, دسامبر
چهارشنبه, ۰۵ دی ۱۴۰۳

انارک نیوز - Kiss of The Spindle.2018
?کتاب: #خفته_زیبا
?️نویسنده: #نانسی_کمپل_الن
?️مترجم: #سهند_نصر
?#نشرپیدایش
?424 صفحه
?#کودک_نوجوان_نیلوبوک
.
?ژانر کتاب استیم‌پانکه. یجورایی زیرمجموعه ژانر علمی‌تخیلیه که محیط کلاسیک با فناوری نیروی بخار یا چرخ‌دنده ترکیب شده. ترکیب کلاسیک و دنیای مدرن آینده.
این کتاب جلد دوم دیو کوکی و دلبره که یک مجموعه 4 جلدیه


خلاصه:
?دکتر آیلا کوپر طلسم شده و هر نیمه‌شب تا صبح، به خوابی مرگ‌بار فرو می‌رود. طلسم بعد از یک سال دائمی می‌شود. آیلا برای پیدا کردن راهی برای باطل کردن طلسم، راهی سفر می‌شود و با کاپیتان دنیل پیکت همسفر می‌شود...

نظر من:
?همه داستان معروف زیبای خفته رو می‌دونیم اما استفاده از کلیت اون داستان و ترکیبش با دنیای مدرن و علمی تخیلی، یه دنیای خاص و عجیبه که برام تازگی داشت.
درواقع داستان زیبای خفته فقط پس‌زمینه اتفاقات اصلی کتاب و دنیای مدرنشه.

?من از جلد دوم شروع کردم. داستان هر جلد مستقله و ارتباطی با جلد قبلی و بعدی نداره و من که جلد اول رو نخوندم به‌جز ناآشنا بودن با عناصر مدرن، مشکلی با موضوع نداشتم.
شاید اگه جلد اول رو خونده باشید بهتره. اما بازم اوایل جلد اول احتمالا کلماتی براتون جدیده که توضیح مختصر می‌دم.

?بخشی از دنیای عجیب و مدرن کتاب:
?شیفتر: انسانی که در ماه کامل تبدیل به درنده می‌شه
?همدل: افرادی مثل آیلا که می‌تونن به کمک شیفترها بیان
?اتوماتون: نوعی ربات برای کمک به انسان‌ها
?تلسکرایبر: نوعی وسیله ارتباطی برای ارسال پیام

?پس با یه عاشقانه عجیب از نوع زیبای خفته و دنیای مدرن طرفیم و با اینکه نتیجه و کلیت رو می‌دونستم اما بازم جالب بود. اوایل کتاب واسم مبهم و عجیب بود و کند و بی‌هیجان پیش می‌رفت اما کم کم جالب شد. یه سبک و ژانر تازه که یه تجربه تازه بود.

?به نظر میاد کتاب سانسوری در بخش عاشقانه نداره و برای سن نوجوان و جوان خوبه نه سن کمتر.
.
?امتیاز گودریدز: 4.03/5
?امتیاز من: 4/5
?در یک کلام: زیبای خفته مدرن
?به سلیقه من: ژانرش برام تازگی داشت
.
?به چه کسانی پیشنهاد می‌دم: برای نوجوانان و حتی بزرگسالان کتاب جالبیه و تجربه یه ژانر تازه‌ست

?چی ازش یاد گرفتم: نذار کینه و نفرتت به کسی آسیب برسونه
.
❓به عشق افسانه‌ای و اساطیری اعتقاد داری؟
❓دوست داری تموم زندگیت وابسته به عشق و بوسه یه مرد باشه؟
.
#نیلوبوک #پیدایش_نیلوبوک #کتاب #نشر_پیدایش #کتابخوان #کتابخوانی #معرفی_کتاب #هر_هفته_یک_کتاب_میخونم
#nancycampbellallen #kissofthespindle #book #bookish #bookishgirl #bookshelf #bookworm #booklover

انارک نیوز - پرسید: چگونه‌ای؟
گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک بر تخته‌ای بمانند؟
گفتند: صعب باشد.
گفت: حال ما چنین است.

?تذکره‌الاولیا (ذکر حسن بصری)
?عطار نیشابوری

انارک نیوز - خسته از بیکاری بسوی خونه حرکت کردم. ایام به سختی می گذشت و تقریبا برایم عذاب آور شده بود، وارد خونه که شدم باز هم آوای دلنشین مادر توجه ام را جلب کرد. مثل بیشتر اوقات در آشپزخونه مشغول بود و شعری را دکلمه می کرد: دردا که درد ما به دوایی نمی رسد . . . وین کار ما به برگ و نوایی نمی رسد . راهی که می رویم به پایان نمی بریم . . . جهدی که می کنیم به جایی نمی رسد.
وارد حیاط شدم و با صدای بلند گفتم: مادر چکار می کنی؟ باز داری شعر مردم را خراب می کنی؟
من نمی دونستم شعر از چه شاعری بود ولی به شوخی گفتم: مادر بقیه اش را چرا نمی خونی، لابد بلد نیستی؟
در جواب گفت: حالا یا بلدم یا بلد نیستم، تو چکار بکار من داری؟ برو پی کارت! پسره راست راست می گرده و نمی گه باید بره سر کار.
گفتم: مادر کار کجا بوده. تو اگر پیدا کردی، سلام مرا بهش برسون.
گفت: چرا نمیری پیش حسین آق محمد تا دستت را جنگلبانی بند کنه؟
گفتم: چشم مادر، شب می رم خونه شون، بهش می گم. حالا اگر کاری داری، انجام بدم.
گفت: نمی خواد، تو جز خرابکاری کار دیگه ای بلد نیستی.
بالاخره شب شد و تنها رفتم در خونه مرحوم حسین آق محمد و در زدم. در خونه مثل همه خونه ها باز بود و من حیاط را می دیدم. دیری نگذشت که خود حسین اومد، سلام کردم و او با مهربونی جواب داد. گفتم: حسین من بیکارم، می خوام کار کنم.
گفت: خیلی خب، اینکه ناراحتی نداره. فردا صبح ساعت 6 سر کوچه حسن یاور آماده باش.
تشکر کردم و خوشحال رفتم خونه. صبح که رفتم جنگلبانی، چند تا از دوستان دیگرم هم حضور داشتند مثل حسن خوشحال و علی رحمتی و بهنام کاظمی و و و . بالاخره در جنگلبانی چند ماهی مشغول بودم. آخ که چه دوران خوب و خوشی بود اگر چه آبیاری بوته های تاق، کاری سنگین به حساب میومد ولی برای ما سخت نبود .
(م. حسرت. مهرماه 99، یزد)

انارک نیوز - داشتم می رفتم. یهو صدای هولناکی شنیدم، به شدت تکون خوردم و به خواب رفتم. وقتی چشام رو باز کردم، یه ببعی دیدم که روی پاهامه و داره نیگاه م می کنه.
توی بیمارستان فهمیدم پام شکسته و با یک وانت گوسفند تصادف کرده ام.
خودش هم وقتی اینو تعریف می کرد خنده ش گرفته بود و ما هم همینطور!

مقالات دیگر...