30
دوشنبه, دسامبر
دوشنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۳

مرغ سحر ناله سر مکن   /    دیدگان خسته تر مکن
ما ز آه و ناله خسته ایم   /    ما غمین و دلشکسته ایم
گوشمان ز ناله کر مکن    /    ناله سر مکن ناله سر مکن
نغمه های شادمانه خوان /    صد سرود جاودانه خوان
با نوای عاشقانه خوان
عمر مانده را چنین هدر مکن   /    ناله سر مکن ناله سر مکن
ظلم ظالمان همیشه هست   /   جور بی امان همیشه هست
مکر دشمنان همیشه هست  /  بر دهان ظالمان بزن
از گناهشان گذر مکن     /    ناله سر مکن ناله سر مکن
صورت ار به سیلی چو خون کنی  /  به که راز خود ز دل برون کنی
پیش دشمنان گلایه چون کنی
دشمنان خویش را خبر مکن   /   ناله سر مکن ناله سر مکن
مرغ سحر ناله سر مکن   /   دیدگان خسته تر مکن

انارک نیوز - (سروده ی ملک الشعرای بهار)
مرغ سحر ناله سرکن   /   داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را  /   بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ   /   نغمهٔ آزادی نوع بشر سُرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را   /    پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد  /   آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت   /  شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است   /    ابر چشمم، ژاله‌بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است   /   شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین   /  جانب عاشق نِگَه‌ ای تازه گل از این
بیشتر کن   /   مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

عمر حقیقت به سر شد   /   عهد و وفا بی اثر شد
ناله ی عاشق، ناز معشوق   /    هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد   /   قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد   /   دیده تر شد!
ظلم مالک، جور ارباب   /   زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می‌ناب   /  جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن   /    از قویدستان صرف نظر کن
از مسافات صرفنظر کن   /   ساقی گلچهره! بده آب آتشین
 پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین   /   ناله بر آر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد   /   کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

انارک نیوز - در هر شهری تعدادی انگشت شمار هستند که خود را عقل کل می دانند! ازمابهترانی که آقاییشان از آنجا است اما خود را آقای آنجا می دانند. خود را دورنگر می دانند هرچند حتی تا نوک بینی خود را هم درست نمی بینند. اینان همیشه نخود هر آشی که منفعتی برایشان داشته باشد هستند. اینها خود را صاحب اختیار و قیم دیگران می پندارند و حقی برای دیگران قایل نیستند. همراهانشان هم کم، اما نان را به نرخ روز می خورند. اینان اگر قرار باشد بین منافع خود و منافع زادگاهشان یکی را انتخاب کنند، آبی نمی آورند و سبو را هم می شکنند. بگذریم. 

در سال 1378 شرکتی برای ایجاد اشتغال با پول عده ای از مردم که با نیت پاک پا پیش گذاشته بودند، تاسیس شد. در کمتر از یک سال قسمتی از سرمایه نابود و مقداری ماشین آلات باقی ماند که فروختند. فلانی سهم خود را کمال و تمام برداشت و بی انصاف بقیه اش را هم بین دیگر سهامداران تقسیم نکرد و خود می داند با پول دیگران چه کرد! بگذریم.

مزار قدیمی را خراب می کنند تا فضای سبز شود! اما آیا کل طرح فضای سبر محدود به مزار می شد؟ آیا به احساسات مردم احترام گذاشته شد؟ شهردار این تصمیم را گرفت یا شورای شهر؟ گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست! بگذریم.

کم کم اعتیاد باعث مرگ یکی دو نفری شد. زمزمه هایی از سرقت اموال شخصی و عمومی پیش آمد که عاملان آن بسیار جوان بودند. از خویشان ما که نبودند. گذشتیم.

مدارس رو به تعطیلی و پدر و مادرها با فرزندانشان راهی مرکز شهرستان و استان های مجاور شدند. فرزندان ما حاشیه نشینیان شهرهای بزرگ شدند. جلسات متعددی با شرکت همشهریان گرفته می شود. سخنرانی های پرشوری می شود اما نتیجه ای حاصل نمی شود! چرا؟ شاید همدرد نیستیم.

از همه اینها با دلی پردرد گذشتیم اما خدا را شکر که عده ای از نقاط دیگر آمدند تا اینجا را برای ما نگهدارند و گرنه شاید امروز از اینجا فقط نامی مانده بود. خدا خیرشان دهد.

انارک نیوز: (سروده‌ی عارف قزوینی) 
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد / دربار بهاری خالی از زاغ و زغن شد 
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد / دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد 
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ 

از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده / گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

خوابند وکیلان و خرابند وزیران / بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران / یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن / مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن / اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از دست عدو نالهٔ من از سر درد است / اندیشه هر آن‌کس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است / مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است / جز جام، به کس‌دست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است / صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

در دایره ای کآمدن و رفتن ماست /  آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست   /   کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
*******
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت   /   کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند   /   زان روی که هست کس نمی داند گفت
*******
اجزای پیاله ای که در هم پیوست   /   بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سروپای نازنین ار سردست   /   بر مهر که پیوست و به نام که شکست؟
*******
دارنده چو ترکیب طبایع آراست   /   از بهر چه اوفکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود   /   ور نیک نیامد این صور عیب کراست؟
*******
هر ذره که بر روی زمینی بـوده است   /    حورشیدرخی، زهره جبینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان   /   کانهم رخ و زلف نازنینی بوده است
*******
ای پیر خردمند پگه تر برخیز   /   آن کودک خاک بیز را بنگر تیز
پندش ده و گو که نرم نرمک می بیز   /   مغز سر کیقباد و چشم پرویز
*******
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست   /    برخیز و به جام باده کن عزم درست
این سبزه که امروز تماشاگه تست   /   فردا همه از خاک تو برخواهدرست
*******
می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو   /   قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن می خور   /   کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
*******
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی   /   سرمست بدم که کردم این عیاشی
با من به زبان حال می گفت سبو   /   من چون تو بدم، تو نیز چون من باشی
*******
وقت سحر است، خیز ای مایه ی ناز   /   نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها که به جایند نپایند بسی   /   و آنها که شدند کس نمی آید باز
*******
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست   /   برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست   /   فردا همه از خاک تو برخواهد رست
*******
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم   /   پس بی می و معشوق خطایی است عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم   /   چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
*******
ایّام زمانه از کسی دارد ننگ   /   کاو در غم ایّام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله ی چنگ   /   زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
*******
ای آنکه نتیجه‌ی چهار و هفتی   /   وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم   /   باز آمدنت نیست چو رفتی، رفتی
*******
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد   /   خود را به کم و بیش دژم نتوان کرد
کار من و تو چنان که رای من و تست   /   از موم به دست خویش هم نتوان کرد
*******
یک قطره ی آب بود و با دریا شد   /   یک ذرّه خاک و با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست؟   /   آمد مگسی پدید و ناپیدا شد