انارک نیوز - خلخالی، صادق (۱۳۵۹) خاطرات در تبعید یا نقش استعمار در کشورهای جهان سوم، تهران: انتشارات راه امام، جلد اول
توجه: فرازهائی از نوشته های محمدصادق صادقی گیوی، معروف به صادق خلخالی که در سال ۵۲ ده ماه به انارک تبعید شد. کمتر از یک دهه بعد در رأس دادگاههای کشور نشست و حکم به اعدام و حبس و مجازاتِ حاکمانِ قدر قدرتِ آن روزها داد.
«انارک عبارت است از یک ده بزرگ که تازه کوچههای آن را آسفالت کردهاند و در وسط آبادی کارخانه برق قرار دارد و میدان بزرگی که خالی از درخت و گل و گیاه است،... در زمستان برای صرفهجویی در سوخت، حمامِ مردانه تعطیل است و حمام زنانه قبل از ظهر برای زنان و بعد از ظهر، برای مردان است. مسجد انارک یکی در نزدیکی حمام است و دیگری در پشت و شرق... هوای انارک در تابستان معتدل و متمایل به گرم است و در زمستان سرمای آن ناراحتکننده نیست... سبزی خوردن در انارک وجود ندارد مگر دو سه نوع سبزی که به علت اینکه لطیف نیست، مصرفِ خوردن ندارد.... آب آشامیدنی انارک منحصر به یک چشمه است. همیشه اطراف چشمه آب شلوغ است، مخصوصا زنها برای بیرون بردن آب نوبت میگیرند... قریب بیست باب مغازه در اطراف چشمه آب و محوطه مسجد و در وسط آبادی قرار دارد و در میدان هم چند مغازه خواربار فروشی و قهوهخانه و بانک ملی و بنزین و نفتفروشی دیده میشود... انارک، پست و تلگراف و تلفن دارد. تلفن آن نسبتاً گران است، بهطوریکه برای هر سه دقیقه، ۹۲ ریال دریافت میکنند. مردم انارک از نظر جسمی خیلی فرز و باریک و زرنگ هستند و این بهخاطر پرکاری آنهاست... موفق شدم در وسط آبادی خانهای به مبلغ هر ماه ۵۰ تومان اجاره کنم که هم به آب و هم به نانوایی و قصابی و مسجد نزدیک است...»
«اهالی انارک چه آنهایی که کار میکنند و شب جمعه به محل برمیگردند و چه آنهایی که در خود محل هستند، از کاسب گرفته تا اداری، از زن و مرد و کوچک و بزرگ، همه نسبت به این بنده کمترین کاملاً روی خوش نشان داده و با کمال میل به من نزدیک شده و سلام و احوالپرسی و تعارف میکنند... وقتی برای آوردن آب سرِ چشمه میروم، زنها نوعاً نوبت خود را به من میدهند و بعضی از مواقع سطل مرا پُر میکنند و تا دمِ در خانه میآورند. تخممرغِ و ماست که در محل به ندرت گیر میآید، در بعضی مواقع برای من به عنوان تحفه میآورند و این بنده را شرمنده احساسات خود مینمایند. حقا که غریب نوازی میکنند، با خلوص نیت برای من نان خریده و کاغذ را پست میکنند و اگر کسی سراغ مرا گرفته باشد، فورا تا دم در هدایتش میکنند.»
«مسجد انارک در ماه رمضان خیلی بیرونق است. قریب ده نفر پیرمردِ بازنشسته معدن یا دکاندارِ محل در نماز جماعت حاضر میشوند و [همین وضعیت] بیکم و زیاد تا آخر ماه ادامه دارد. طبقه جوان یا از پنجاه به پایین به کلی با مسجد مراوده ندارند ... اما شب بیست و یکم و روزش تمام طبقات از زن و مرد و بزرگ و کوچک و عالی و دانی و اداری و غیراداری شب را در مسجد و روز را در حسینیه جمع بودند... آن روز دیدم که روحیه دینی مردم خوب است لیکن کسی که بتواند از آن بهرهبرداری کند و آن را پرورش دهد نیست... در گذشته هم مُلای بهدردبخوری نداشتهاند که مردم را به طرف دین و دیانت سوق بدهد...»
گفتوگوي با سيدهادي خسروشاهي (تبعيد را خودمان لغو كرديم)
توجه: گفتگو طولانی است و فقط گزیده های مربوط به انارک ایشان آمده است.
خبرگزاري فارس: خسروشاهي گفت: هدف رژيم از تبعيدها، سركوب نهضت روحانيون و ترساندن مردم و جلوگيري از گسترش دامنه اعتراضات مردمي در بلاد بود كه اتفاقا همين اقدام، خود به يك عامل اساسي در گسترش مبارزات در سراسر ايران منجرگرديد.
* درآمد: * خسروشاهي: بينياز از تذكار است كه روحانيون تبعيدي از حوزه علميه قم در واقع سفيران انقلاب به دورافتادهترين نقاط كشور بودند كه ناخواسته از سوي رژيم بدان نقاط گسيل ميشدند. بيترديد بازخوانش تاريخچه و خاطرات مرتبط با اين رويداد كه بهطور مشخص در دو نوبت يعني سال 1352 و نيز سال 1356 و در پي رويداد 19 دي به وقوع پيوست از عرصههائي است كه تاكنون از منظر تاريخپژوهان انقلاب به دور مانده است. در گفت و شنودي كه در پي ميآيد حجتالاسلام و المسلمين سيد هادي خسروشاهي، چند و چون تبعيد خويش در سال 1356 به انارك يزد و سپس مصاحبت با مرحوم آيتالله پسنديده و نيز آيتالله مكارم شيرازي و تني چند از چهرههاي تبعيدي بدان سامان را به شرح نشسته است.
*سؤال: شرح ماجرا و محل تبعيد را بفرمائيد.
*خسروشاهي: …… با ديدن حكم در شهرباني قم، فهميدم كه در "انارك" تنها نخواهم بود و بلافاصله شبانه، مرا همراه دو مأمور مسلح به "انارك" فرستادند!... محل زندگي ما در انارك مانند ديگر تبعيديان منزلي بود كه آيتالله پسنديده را در آن اسكان داده بودند. بعد هم آيتالله پسنديده به من كه تنها بودم، اجازه ندادند كه براي خود منزل مستقلي پيدا كنم و بروم اما ديگر آقايان، از جمله آقاي كلانتر و آقاي ضيغمي در منازل ديگري اسكان يافتند. در مدت دو ماه و اندي كه آيتالله پسنديده در آنجا بودند و بعد به علت كسالت به اطراف اصفهان منتقل شدند، من ميهمان ايشان بودم و در اوقات فراغت، تقريباً به اندازه يك قرن خاطره و تاريخ از ايشان شنيدم! و ايشان با حافظهاي نيرومند، جزئيات امور و اسامي اشخاص و گاهي حتي اسامي فرزندان كوچك افراد را نيز ذكر ميكردند. من بيشتر از همه، علاقهمند به شناخت تاريخ خاندان خود ايشان بودم كه خاندان حضرت امام هم هست. ايشان در اين زمينه هم خاطرات زيادي داشتند كه نقل ميكردند و بيشك جز ايشان، كس ديگري آگاهي از اين امور نداشت.
*سؤال: بيمناسبت نخواهد بود كه نخست درباره "انارك" توضيحي بدهيد. چگونه جائي بود و چه امكاناتي براي تبعيد شدگان داشت و سابقه تاريخي آن چه بود؟
*خسروشاهي: انارك و يا به تعبير ديگر "نارسينه"، روستائي است در نزديكيهاي نائين و در دامنه جنوب شرقي بلندترين كوه آن منطقه يعني دره انجير كه با حدود 40×24 متر ارتفاع قرار گرفته است. انارك به معناي انار كوچك و نارسينه به معني اناري در سينه كوه است. "محمد پهلوان" در دوران شاه عباس اول، اين روستا را با ديوارهاي بلند و دو دروازه مستحكم بنيان نهاد و آثار برجاي مانده از چند برج در اطراف آن نشان ميدهد كه براي حفاظت در مقابل حمله دزدان و دشمنان ساخته شدهاند. نايب حسين كاشي، ياغي معروف، يك بار به انارك حمله كرده و پس از قتل و ويراني، اموال مردم را به غارت برد ولي بعد از شكست در حمله به "طبس"، دوباره از راه خور و بيابانك و جندق، به سوي انارك برگشت اما اين بار مردم به مقابله برخاستند و از برج و بارو و بلنديهاي انارك به نيروهاي نايب حسين حمله كردند. اين جنگ سه روز ادامه يافت و چون تعدادي از نيروهاي وي كشته شدند و او موفق به فتح مجدد قلعه انارك نشد به طرف اردستان و زواره حركت كرد. در سندي كه به دست آمده و مربوط به محرم سال 1276 ه.ق و اوائل سلطنت ناصرالدين شاه قاجار است، ميرزا تقيخان اميركبير از ريشسفيدان انارك خواسته است كه در ساختن قلعه و برج و حصار دقت بيشتري كنند تا از شبيخون راهزنان در امان باشند. در گذشتههاي دور، انارك مسجد كوچكي داشت به نام مسجد ذكريا، معروف به مسجد "شيخيها". با توجه به ازدياد جمعيت، مردم يك زمين صخرهاي و ناهموار را در شمال غرب چشمه انارك، خاكبرداري كردند و مسجد حاج محمدرضا را بنا نهادند. تاريخ بناي مسجد در گچبري محراب، سال 1181 ه.ق ثبت شده بود. اين گچبري زيبا، متأسفانه پس از پيروزي انقلاب و گويا براي بازسازي! تخريب شد، درحالي كه با حفظ آن هم به عنوان يك ميراث فرهنگي- مذهبي- تاريخي در انارك، ميشد به بازسازي مسجد پرداخت. همان طور كه متأسفانه در تبريز هم كتابخانه ملي معروف را كه داراي آثار و مخطوطات نفيسي بود و در چند طبقه در كنار مسجد ارك ساخته شده بود، براي بازسازي كامل مسجد، تخريب كردند و كتابها و حتي مخطوطات نفيس و نادر آن را در گوني ريختند تا كتابخانه جديدي ساخته شود كه گويا تا كنون ساخته نشده است! رسيدن به حسينيه انارك، نيازمند بالا رفتن از دهها پله بود! اين حسينيه هم از بناهاي تاريخي انارك به شمار مي رود. در اطراف حسينيه، رواقهاي زيبائي قرار دارند كه در بالاي آنها بشقابهاي آبي رنگ قديمي دوران قاجار براي تزيين قرار گرفته بود. در دوران تبعيد اينجانب، اين حسينيه سقف نداشت و اخيراً گويا بانيان خيّر آنجا براي آن سقفي ساختهاند تا عزاداران حسيني از تابش خورشيد و ريزش طوفان خاك و شن در امان باشند. انارك مانند بقيه شهرها و روستاهاي يزد و نائين، بافتي قديمي دارد و داراي بادگيرهاي ريز و درشتي است كه به تناسب بزرگي و وسعت يا كوچكي منازل، ساخته شدهاند. يك كاروانسراي چهار ايواني هم از بناهاي قديمي انارك است كه طبق شهادت كتيبه مرمرين نصب شده بر ديوار آن در سال 1310 ه.ق توسط حاج محمدولي نامي ساخته شده است. جمعيت انارك افزون بر چند هزار نفرند و اغلب مردان آن در ايام هفته در "نخلك" - معادن فلزات- كار ميكنند و روستا تقريباً به غير از پنجشنبه و جمعه، خالي از مردان كاري ميشود. انارك دهها معدن غيرفعال هم دارد كه با تصويب بهرهبرداري از آنها علاوه بر اشتغالزائي، ميتوان از مس، سرب، سنگ ساختماني، آهن، زغال سنگ، گوگرد و حتي طلاي آنها استفاده كرد. انارك در گذشتههائي نه چندان دور يكي از عمدهترين مراكز استخراج و صدور فلزاتي چون: سرب، مس، نقره و طلا بود و به علت روابط تجاري با آباديهاي ديگر و يا حتي صدور كالاهاي معدني، مردماني متمول داشت ولي متأسفانه بعدها تبديل به يكي از فقيرترين روستاهاي منطقه شد. انارك چشمهاي دارد كه تنها منبع آب آشاميدني و مصرفي مردم است. اناركيها زبان ويژهاي دارند كه با ريشه زبان دليجاني و نائيني و اردستاني مخلوط است و يا با آنها اشتراك دارد اما لهجه مردمان آن بيشتر به لهجه زرتشتيها و محلاتيها شباهت دارد. مرد و زن اناركي، بهرغم مشكلات گوناگون كويري، سختكوش و فعال هستند و جوانان آن اعم از دختر و پسر، بهشدت به تحصيل علاقه دارند و پس از پايان مقدمات، براي ادامه تحصيل به اصفهان و نائين و تهران ميروند و شخصيتها و عناصر دانشمند بسياري را تحويل جامعه دادهاند. انارك چون منطقهاي كويري با كوههاي صخرهاي و بدون آب و درخت است، حشرات گزنده و موذي مانند: مار، عقرب و رتيل در آنجا فراوان است و در هر گوشه و كناري به چشم ميخورند. البته اهالي انارك گويا عادت كرده و يا با آنها انس گرفتهاند و اصلاً از آنها نميترسند! و اينجانب در اوايل ورود، شبها درب اتاق خود را ميبستم تا از حضور رتيلها كه شبها با ديدن نور چراغ به خانهها سرازير ميشدند، در امان باشم! اما وقتي كه اين نوع پيشگيريها، فايده نبخشيد، درها را باز گذاشتم و شبها در اتاق و حياط روستائي خود، نظارگر اين جانوران بوديم كه ظاهراً كاري هم با ما نداشتند! يكي از بزرگان معاصر در قم كه به ديدار آيتالله پسنديده و آيتالله مكارم شيرازي آمده بود، بعد از ظهر خواستند در اتاق من استراحتي كنند. من پتوئي را بلند كردم تا ايشان به جاي تشك از آن استفاده كنند كه سه عقرب ريز و درشت از زير آن به حركت درآمدند! و استاد بزرگوار، نشستن را بر خوابيدن ترجيح دادند! و شبانه هم به قم بازگشتند!
*سؤال: پس از دستگيري و اعزام جنابعالي به روستاي انارك، در آنجا شما را به شهرباني تحويل دادند يا به ساواك منطقه؟
*خسروشاهي: آن وقتها در انارك شهرباني و يا ساواك وجود نداشت. همه تبعيديها را به "ژاندارمري" منطقه تحويل ميدادند و همه روز هم ميبايست افراد به محل ژاندارمري ميرفتند و حضور خود را در تبعيدگاه اعلام و دفتر مربوطه را امضا ميكردند ولي ما نميرفتيم. شايد هم به احترام آيتالله پسنديده كه پيرمرد 85 سالهاي بود، دفتر را به منزل ميآوردند و ما آن را در منزل امضا ميكرديم.
*سؤال: در اين محل پرت و برهوت و كويري، آيا كسي حق داشت به ديدار و ملاقات تبعيديها بيايد؟ و اگر آزاد بود، چه كساني به ملاقات آمدند؟
*خسروشاهي: برخلاف شايعه ممنوعيت ملاقات، در عمل مانعي ايجاد نميشد و هر كسي كه به ديدار ما ميآمد، ميتوانست با همه تبعيديها ملاقات كند؛ البته بيشتر اوقات، دوستان در محل اقامت آيتالله پسنديده جمع ميشدند و ميهمانان، همه را در آنجا ملاقات ميكردند. افراد سرشناس و معروفي از علما و بازاريان و شخصيتهاي برجسته ديگري به ملاقات آمدند كه از آن جمله ميتوانم به: آيتالله صدوقي، آيتالله خاتمي، آيتالله كفعمي (از زاهدان)، آيتالله طاهري گرگاني، آيتالله سبحاني، آيتالله مسعودي، آيتالله محفوظي و ديگر اصحاب بيت امام و شخصيتهايي چون مرحوم مهندس مهدي بازرگان و مرحوم دكتر يدالله سحابي اشاره كنم. علاوه بر اين شخصيتها، بازاريان يا مردم عادي خمين، قم، اصفهان، يزد، نائين و جاهاي ديگر هم به ملاقات آيتالله پسنديده ميآمدند و طبيعتاً با ديگر تبعيديها هم ديدار داشتند. مرحوم مهندس بازگان مبلغ پنجاه هزار تومان هم پول آورده بود كه بين آقايان تبعيدي تقسيم شود! من به ايشان گفتم كه وضع مادي ماها بد نيست! اجازه بدهيد آن را بين فقراي شهر تقسيم كنم. گفت: "خوب است ولي به نام ما نباشد و به عنوان هديه آقايان تبعيدي بين آنها تقسيم كنيد." كه چنين شد. نكته جالبي هم كه الان به خاطرم آمد، سفر حجتالاسلام والمسلمين آقاي مجيد انصاري بود كه در آن زمان طلبه نوجواني بود و براي تعليم و آموزش قرآن به نوجوانان انارك در آن حال و هواي مهلك به اين روستا آمد و مدتي در آنجا ماند و به تعليم قرآن و آموزش كودكان پرداخت. با توجه به اينكه در انارك پست و مقامي نبود و درآمد و بازده مادي هم مطلقاً وجود نداشت، آمدن آقاي انصاري به اين منطقه نشاندهنده خلوص نيت و اخلاص در عمل بود كه در آن دوران در بين اغلب دوستان بهوفور يافت ميشد.
*سؤال: در آن زمان چند نفر از آقايان به انارك تبعيد شده بودند؟
*خسروشاهي: تبعيدشدگان از قم، آيتالله پسنديده، آقا سيداحمد كلانتر، شيخ عباس ضيغمي و اينجانب بوديم... پس از مدتي آيتالله مكارم شيرازي را هم از مهاباد و آقاي سيد احمد خراساني را هم از بيجار به آنجا منتقل كردند... قبل از ما هم مدتي آقاي شيخ صادق خلخالي به آن منطقه تبعيد شده بود.
*سؤال: آقايان تبعيديها در آن محل دورافتاده به چه كاري مشغول بودند به ويژه كه مردان انارك غالباً در روستا نبودند و در معادن كار ميكردند.
*خسروشاهي: خب هر كسي به تناسب كار قبلي خود به نحوي مشغول بود. آيتالله پسنديده گاهي مطالعه ميكرد و يا مشغول ديدار با كساني بود كه به ملاقات ايشان ميآمدند و يا وجوهاتي را ميآوردند... البته ايشان هر روز صبح، پس از نماز و خواندن زيارت عاشورا، براي تعقيبات و اذكار آن: "لعن و سلام"، يك ساعتي به پيادهروي ميپرداختند و همزمان اذكار مربوطه را هم ميخواندند. آيتالله ناصر مكارم شيرازي كه ما طبق معمول مزاحمشان ميشديم، مشغول تكميل تأليفات خودشان در تفسير قرآن مجيد و مباحث فقهيـ اصولي بودند... اينجانب هم مشغول تكميل ترجمه 5 جلدي كتاب "امام علي: صداي عدالت انساني" تأليف جرج جرداق بودم و در واقع فراغتي نداشتيم و احساس غربت هم نميكرديم و همان كاري را كه در قم انجام ميداديم به آن مشغول بوديم... دوستان محترم واعظ هم شبهاي جمعه و يا در مراسم ديگر در مساجد انارك سخنراني ميكردند و يا به ديد و بازديد مشغول بودند... .
*سؤال: ملاقاتها فقط در همان حدي بود كه اشاره كرديد؟ يعني چند نفر از علما و عده اي از مؤمنين براي ملاقات ميآمدند؟
*خسروشاهي: نخير! ملاقاتكنندگان زياد بودند، ولي بهطور طبيعي حفظ نام همه آن بزرگواران مقدور نبود و من هم اسامي آنها را يادداشت نكردم تا اگر مامورين روزي براي بازرسي آمدند، اسامي افراد كشف نشود، ولي تعداد زياد بود و حتي سازمان ضد اطلاعات در گزارشي به رئيس ساواك، تعداد ملاقاتكنندهها را خيلي زيادتر از واقع اعلام ميكند كه متن آن در پرونده آيتالله پسنديده چنين آمده است: به: تيمسار رياست ساواك از: ژ- ك- ش (سازمان ضد اطلاعات) تاريخ:12/6/37[57] شماره:443/40/201/4 موضوع: اقدامات ضد امنيتي و تحريك مردم به وسيله برادر خميني در انارك حدود سه ماه است كه برادر بزرگ خميني به انارك نائين تبعيد شده و در اين مدت دست به اقدامات ضد امنيتي وسيعي زده به طوري كه همه هفته حدود صد دستگاه اتومبيل از يزد و توابع آن و حتي خوربيابانك براي ديدن نامبرده و كسب دستورات ضد امنيتي به انارك ميروند. در پرونده 49976 بايگاني شود. مجتبوي 1/7/57 ملاحظات حفاظتي: خبر مزبور وسيله ضد اطلاعات وابسته به ناحيه ژاندارمري اصفهان به ساواك استان اصفهان منعكس شده است". *خسروشاهي: البته هر هفته حدود صد دستگاه به ديدار آيتالله پسنديده و ديگران نميآمدند... ولي تعداشان كم هم نبود.
*سؤال: ماجراي آزادي شما و ديگر آقايان چگونه بود؟
*خسروشاهي: اشاره كردم كه پس از چند ماه تبعيد، آيتالله پسنديده را به داران و خمين منتقل كردند چون آب و هواي گرم و محيط كويري و طوفان شن و گرد و خاك بيحساب، ايشان را به بيماري مبتلا كرده بود. ما هم ديديم كه بهرغم اعتراض به مقامات قضائي، كسي پاسخگوي ما نيست و پس از وصول پاسخ آقايان مراجع كه در واقع غيرقانوني بودن تبعيد را رسماً اعلام نموده و تسليم با اختيار را هم مشروع ندانستهاند، تصميم به مراجعت گرفتيم لذا همان طور كه آيتالله ناصر مكارم شيرازي در خاطرات خود نوشتهاند، نخست ايشان بدون موافقت دستگاه و به عنوان مراجعه به وكيل به قم برگشتند و به دنبال ايشان ما هم بدون كسب اجازه! از مقامات دولتي، راهي قم شديم و خود را آزاد كرديم اما روزنامهها نوشتند كه "7 نفر از روحانيون آزاد شدند"!!
*سؤال:اگر خاطرهاي در مورد تبعيد حضرت آيتالله مكارم شيرازي از مراجع عظام فعلي در قم داريد، نقل آن مكمل اين گفتوگو خواهد بود.
*خسروشاهي: حضرت آيتالله ناصر مكارم شيرازي كه استاد ما و يكي از علماي تبعيدي به انارك بودند، خود درباره چگونگي آغاز تبعيد و تغيير مكانها كه سرانجام به انارك منتهي شده بود، مطالبي را تحت عنوان: "7 ماه در تبعيد" نوشتهاند كه در روزنامه كيهان مورخ پنجشنبه 4 آبان 1357 چاپ شده است و ما براي تكميل و مستندتر نمودن تاريخ تبعيديها، خلاصهاي از آن را در اينجا نقل ميكنيم: "... ....و به سراغ سومين تبعيدگاه يعني شهر كويري "انارك" از توابع نائين ميروم. يك روز رئيس اطلاعات شهرباني مهاباد به منزل آمد كه نامهاي از قم آمده و مثل اينكه مشكل پايان يافته و شما بايد به شهرباني بياييد؟!... اما در شهرباني گفتند شما بايد هم الان به سوي "انارك نائين" حركت كنيد و حتي حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را همـ كه نزد ما بودند ـ نداريد. تا خواستم مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر را يادآور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه مسلسل را در برابر خود ديدم. اين شهرك، همانگونه كه از نامش پيداست، تعداد كمي درخت انار دارد و ديگر از آب و آبادي هيچ. و كوير پهناور مركزي از چهار سو آن را احاطه كرده است. چند كوچه پهن آسفالتي دارد كه از ناچاري نام خيابان بر آن گذاردهاند و همه آنها به بيابان برهوت خشك و سوزاني منتهي ميشود. ... دلخوشي ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم و دوستان فراواني كه از اصفهان و يزد و نائين و كاشان و ساير نقاط به ديدن ما ميآمدند، اين بود كه آيتالله پسنديده، برادر ارجمند و محترم امام خميني و چند نفر ديگر از دوستان، در آنجا تبعيد بودند، آنها را قبلا به عنوان تبعيدي به آنجا آورده بودند و از مصاحبت ايشان لذت ميبرديم. دو سه ماهي در آنجا گذشت كه يك روز خبر آوردند كه جاي شما عوض شده و بايد فردا به تبعيدگاه چهارم، "جيرفت" حركت كنيد، مأمورين و ماشين آمادهاند. من با خاطرهاي كه از زمستان آنجا در ذهن داشتم، ميدانستم منطقهاي است ميان كرمان و بندرعباس، گرم و سوزان و رفتن به آنجا، آن هم در وسط ماه مبارك رمضان و روزه گرفتن به هيچوجه كار آساني نيست. به علاوه معني ندارد كه ما خاموش بنشينيم و مانند توپ فوتبال هر روز به سويي پرتاب شويم. فوراً راننده را خبر كردم و شبانه از انارك از بيراهه به قم آمدم. اتفاقاً مقارن همين اوضاع ايام دگرگون شد و انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانيان سياسي و تبعيديها آزاد شدند و جباران و سردمداران فراركردند يا به زندان افتادند و يا اعدام شدند. سرانجام اين درس بزرگ را فهميدم كه زندان، عناصر انقلابي را پختهتر و آگاهتر و مقاومتر ميكند و تبعيديها نداي انقلاب را به نقاط دور و نزديك ميرسانند!" اين خلاصهاي از خاطرات حضرت آيتالله مكارم شيرازي بود كه در اوائل انقلاب، درباره چگونگي تبعيد خودشان نوشته بودند.
*سؤال: پس از پيروزي انقلاب اسلامي آيا با آيتالله پسنديده ديداري داشتيد يا اشتغالات روزمره اين اجازه را به شما نداد؟ *خسروشاهي: من پس از انقلاب همچنان در قم و در بيت امام، خدمت ايشان ميرسيدم. يك بار هم مبلغي را به من دادند كه به انارك ببرم و بين فقرا توزيع كنم و من با ماشين خودم، همراه با يك نفر، به انارك رفتم و آن مبلغ را بين اشخاص و خانوادههاي فقيري كه از قبل ميشناختم، توزيع كردم. ....
*سؤال: آخرين ديدارتان با ايشان كي بود؟ *خسروشاهي: "اسفند 1370 در جمشيديه، خدمت ايشان رسيدم. نخست مرا نشناختند. فرزند ايشان، آقاي مهندس پسنديده به من گفت: "آقاجون كمي حافظه خود را از دست دادهاند." و بعد مرا معرفي كرد. آيتالله پسنديده گفتند: پس چرا پس از انارك! ديگر ديدن من نيامديد؟" گفتم: "حاجآقا! در قم چندين بار خدمت شما رسيدم و حتي يك بار هم از طرف شما هدايائي را براي مردم انارك بردم." گفتند: "عجب! هيچ يادم نيست. موفق باشيد!" آقاي مهندس پسنديده مانند انارك سال 1357 چند عكس از ما گرفت و خداحافظي كردم و اين آخرين ديدار بود.
*منبع: يادآور انتهاي پيام/ شئوون عالمیة - جام جهانی 2010 / شماره : 8811201662/ 88/11/27 - 13:38